روبيک زادوريان

حرف هاي روبيک زادوريان درباره تأسيس استوديو شهاب و تاريخ فني دوبل در ايران
از سيزده سالگي در کار سينما بودم . آن زمان ها فيلم دوبله نمي شد و همه فيلم ها به زبان اصلي با ميان نويس فارسي به نمايش در مي آمد . صحنه هاي مختلف فيلم را مي بريدند ، ترجمه صحنه ها را روي کاغذ مي نوشتند و از نوشته ها فيلم برداري مي کردند و پس از چاپ ، وسط صحنه هاي مختلف مي چسباندند . برادرم سيمون کار فيلم برداري و چاپ اين نوشته ها در لابراتوار خودش انجام مي داد .البته لابراتوراي به آن معنا نبود . اتاقي در طبقه بالاي سينما خورشيد در لاله زار – محل فعلي سينماي تعطيل شده خورشيد نو را به اين کار اختصاص داده بود . او ا ز (1344) در آن جا کار مي کرد و علاوه بر فيلم برداري و چاپ نوشته ها ، فيلم هاي خبري هم تهيه مي کرد . خان بابا معتضدي قبل از ما اين کار را مي کرد و وقتي ما شروع کرديم ، او پير شده بود. به همين دليل نتوانست با ما رقابت کند . بيشتر فيلم ها ما ميان نويس مي گذاشتيم.
برادرم با مترجمان زيادي کار مي کرد که متأسفانه اسم شان در خاطرم نيست . فقط يادم هست که يک هندي با برادرم کار مي کرد که هشت زبان مي دانست . بعدها هندي دريگري آهوجا با برادرم کار کرد . براي ترجمه، مترجم بايد فيلم ها را روي پرده ببيند و هم زمان با تماشا ، ديالوگ ها را ترجمه مي کرد . البته ترجمه هاي آن زمان صد درصد دقيق نبود و کار را خيلي سرسري مي گرفتند . ضمن اين که همه ديالوگ ها هم ترجمه نمي شد . جمله هاي فارسي روي ورقه اي سفيد يا سياه به اندازه (13) در (18) توسط آقايي به نام فريدون که سر کنترل چي سينما خورشيد بود نوشته مي شد. او بعد ها خودش با آقاي امامي سينما تابان را خريد. براي فيلم برداري از اين ورقه ها ميزي درست کرده بوديم که يک طرفش دوربين فيلم برداري بود و طرف ديگرش نوشته ها را رديف مي گذاشتيم . نوشته هاي هر فيلم بين (60 تا 80) صفحه مي شد . موقع فيلم برداري براي تعيين طول فيلم برداري ، نوشته ها را با صداي بلند مي خوانديم . فيلم برداري در هواي آزاد و با نور طبيعي انجام مي شد . اوايل در سالن سينما خورشيد اين کار را انجام مي داديم . بعد آمديم به سينما تهران . پشت سالن زمستاني چندين اتاق وجود داشت که در يک اتاق نسبتاً بزرگ لابراتوار درست کرديم . در سالن تابستاني هم، کار فيلم برداري از نوشته ها انجام مي شد .
در سالن نمايش دکمه زنگي را نسب کرده بوديم که خود زنگ در آپارات خانه بود . مترجم پس از ديدن صحنه اي که بايد ميان نويس داشته باشد ، زنگ را به صدا در مي آورد . آپارات چي با شنيدن صداي زنگ ، روي فيلم در آپارات خانه علامت مي گذاشت . مترجم به تعداد اين زنگ را ترجمه مي کرد و بعد از فيلم برداري بر اساس علامتي که آپارات چي روي فيلم گذاشته بود نوشته ها به ترتيب وسط صحنه ها مونتاژ مي شد .
وقتي به سينما تهران آمديم ، سيمون به آبادان رفت و در آن جا ماندگار شد . با رفتن سيمون ، همه کارها رامن انجام مي دادم . آن موقع پانزده ساله بودم . در لابراتوار فقط مرحوم ميشا با من همکار بود تا زمان فوت کوگان ، صاحب سينما تهران ،من در آن جا کار کردم که شش سال طول کشيد . پس از مرگ کوگان (بر اثر رنج ناشي از خود کشي پسرش ) سينما وضعيت بلاتکليفي پيدا کرد و وقتي نارانداس [ناندو / مؤسس فيلمکو فيلمز ] سينما را خريد ، من آن جا را ترک کردم . (21) ساله بودم که وارد سينما کريستال شدم در آن جا زير سالن تابستاني،

عشق به سينما ، وسوسه سينما

يک اتاق سه در چهارقرار داشت که در اين اتاق ، لابرتوار ايجاد کردم . البته تا آن موقع نيز فيلم ها با دست شسته مي شد و هنوز لابراتوار اتوماتيک درست نشده بود . در اواسط دهه بيست و اوايل دهه سي ، برادرم سيمون و من ميان نويس ها را تهيه مي کرديم . البته در اواخر سال هايي که من در سينما تهران کار مي کردم ، مرحوم مهندس بديع در کوچه سيرک مقابل فروشگاه فردوسي ، محلي را براي ايجاد لابراتوار اجاره کرده بود و مثل اين که قرار بود فيلم شکار خانگي را تهيه کند . همان زمان دنبال فرستاد و از من خواست لابراتوار را اداره کنم . مدتي با مرحوم مهندس بديع در آن جا کار کردم . از همکاري بابديع کار ياد گرفتم و تصميم گرفتم لابراتواري به همان شکل در سينما کريستال درست کنم ، اما برادرم ازآبادان آمد و گفت دوست جديدي پيدا کرده که به کارهاي الکترونيک آشناست و مي خواهد استوديو دوبلاژ درست کند. من فيلم فرانسوي دختر فراري را که در ترکيه به فارسي دوبله شده بود ، ديده بودم . چون آن زمان سيستم مگنت (مغناطيسي) وجود نداشت، از روي فيلم نگاتيو کشيده بودند و مثل فيلم هاي ايراني که الان دوبله مي شود ، يک باند صداي يک اپتيک ساخته و همراه کپي چاپ کرده بودند . البته پس آن ها آقايان هوشنگ کاوه و جلال مغازه اي در دوبله فيلم آهنگ شهرزاد سيستمي را به کار گرفتند که خيلي دردسر داشت . آن ها صداي خود فيلم را مي بريدند و صداي دوبله را همان جا مي چسباندند . دراين سيستم صداي موسيقي و صداي بعضي صحنه هاي بدون ديالوگ را دست نمي زدند و فقط قسمت هاي ديالوگ ها را مي بريدند. اين سيستم موقع نمايش اشکال ايجاد مي کرد يعني گاهي صدا کنده مي شد و تماشاگران گفتار را نمي شنيدند . در ايتاليا نيز الکس آقابابيان نيز با همان سيستم فيلم ها را دوبله مي کرد. اما چون دست شان باز تر بود و نگاتيو اصلي را داشتند و باند موسيقي و افکت را از تهيه کننده مي گرفتند ، کيفيت کارشان بهتر در مي آمد .
همان زمان که آلکس آقابابيان فيلم هاي فريدون بينوا و برنج تلخ را دوبله مي کرد ،ما استوديو خودمان را داير کرديم . برادرم در آبادان با آلبرت [دوما ] آشنا شده بود . سه نفري در اوايل جاده تهران نو مغازه اي اجاره کرديم و ساختن دوربين فيلم برداري ، آپارات و قسمت هاي ضبط صدا را شروع کرديم که سه سال طول کشيد . البته در جلوي اين مغازه براي گذران زندگي ، تراش کاري انجام مي داديم .آلبرت زياد مطالعه مي کرد و انگليسي اش خوب بود و کاتالوگ ها را ترجمه مي کرد . همان زماني که در اين مغازه فعال بوديم ، استوديو بديع از کوچه سيرک به دروازه دولت منتقل شد . من و آلبرت در اين محل استخدام شديم ، يعني نصف روز در آن جا کار مي کرديم تا بتوانيم توانايي مالي براي اداره استوديوي شخصي خودمان به دست بياوريم . وقتي اولين آپارات را ساختيم ، چون نياز به پول داشتيم آپارات را در سينما مراد نصب کرديم و با پولش ساخت آپارات ديگري را شروع کرديم . پس از سه سال تصميم گرفتيم در يکي از کوچه هاي فرعي نزديک ميدان فردوسي لابراتوار بسازيم اما در اين محل يک سال بيشتر دوام نياورديم و در خيابان هدايت ، بين سه راه سپه سالار و تنکابن ، ساختمان پنج طبقه اي را ماهانه (650) تومان اجاره کرديم و استوديو شهاب را داير کرديم . در اين استوديو همه دستگاه ها ساخت خودمان بود که دستگاهاي ضبط صدا را نيز آلبرت ساخته بود .
دوبله را با سيستم اپتيک شروع کرديم . از روي کپي فيلم نگاتيو مي گرفتيم ، صدا را اپتيک مي کرديم و همراه کپي فيلم چاپ مي کرديم. از اواخر دي (1336) کار دوبله را در استوديو شهاب شروع کرديم . يکي از فيلم هايي که در آغاز کارمان دوبله شد فيلم انگليسي تا خرخره بود که در آن رونالد شاينر بازي مي کرد و ايرج دوستدار فيلم را دوبله کرد. در اين استوديو آلبرت کارهاي صدا برداري انجام مي داد ، حيدر نخعي هم با ما بود و برادر کوچکم نيز به جمع ما پيوسته بود . پس از چند سال کار در اين استوديو ، دوبلاژ فيلم رنگي به طريقه اپتيک را راه انداختيم و لابراتوار رنگي درست کرديم . سيستم ما در آن زمان ابتکار منحصر به فردي بود . در آن زمان فيلم هاي رنگي پس از صدا برداري ، براي چاپ کپي به کشور توليد کننده فيلم ارسال مي شد . ما براي دوبله فيلم رنگي صداي اصلي فيلم را پاک مي کرديم . اوايل صدا را مي تراشيديم که کار خيلي دقيقي بود ، بعد روي قسمت پاک شده صداي دوبله شده را چاپ مي کرديم . اولين فيلم رنگي که با اين سيستم دوبله کرديم فيلم هندي دو برادر بود . با رونق دوبله ، در استوديو شهاب براي اولين بار در ايران مايع مگنت را ساختيم و با دستگاه به نوار صدا مي چسبانديم . اين کار را مرحوم ميشا انجام مي داد. استوديو شهاب در طول فعاليتش ، به استوديوي مجهزي براي دوبله فيلم هاي (70) ميلي متري تبديل شد . در سال (1346) شعبه دوم اين استوديو را رو به روي سينم ادئون در خيابان سعدي داير کرديم . در فيلم هاي هفتاد ميليمتري صداي اصلي مگنت بود ولي ما آن را پاک مي کرديم و به جايش صداي فارسي رويش مي گذاشتيم . براي اين کار دستگاه مخصوص ساختيم و قسمتي از دستگاه ها را از آلمان وارد کرديم . دست مزد دوبله فيلم هاي خارجي از (28) هزار تومان شروع شد و اواخر به (18) هزار تومان رسيد . دليلش هم رقابت و تأسيس استوديوهاي مختلف بود . بعضي ها حتي هشت هزار تومان مي گرفتند .
در سال (1350) من از برادم و آلبرت جدا شدم . شعبه خيابان سعدي به آن ها تعلق گرفت و با نام شهاب به فعاليتش ادامه داد . شعبه خيابان هدايت سهم من شد و من نام «هاملت فيلم » انتخاب کردم .در اين محل لابراتوار رنگي هم وجود داشت که منحصر به فرد بود و لابراتوارهاي فرهنگ و هنر ، بديع و فيلم ساز هم آن دستگاه ها را نداشتند . در اين محل دستگاه ريورسال رنگي داشتيم که از فيلم رنگي بدون نگاتيو کپي مي گرفتيم . اوايل انقلاب استوديو مصادره و وسايل آن بين بنيادهاي مختلف تقسيم شد (برگرفته از شماره (145) ماهنامه فيلم )
تکمله : روبيک زادوريان در سال (1350) به شدت تحت تأثير جريان هاي روز براي ساخت و توليد فيلم قرار گرفت. همين نگاه موجب شد تا در اين سال فيلم احساس داغ را به عنوان کارگردان ، فليم نامه نويس ، فيلم بردار ، تدوين گر ، وتهيه کننده ، به شيوه تکني اسکوپ و صداي استريو فونيک جلوي دوربين ببرد . اين تجربه ناموفق زمينه اختلاف ميان او و شرکايش را در استوديو شهاب فراهم آورد و با وجود اصرار آلبرت و سيمون به تداوم کارهاي فني و دوري از توليد ، او نپذيرفت و از آن دو جداشد . با همين نگرش بود که روبيک پس از جدايي و در همان سال (1350) در هاملت فيلم نيز مرد افکن را به کارگرداني رضا صفايي ، کارگردان تجاري ساز و مورد توجه آن سال ها ، به عنوان تهيه کننده توليد کرد و خودش هم کارگرداني اثر ديگري به نام معرکه را بر عهده گرفت . اما اين دو فيلم نيز دريچه تازه اي را به روي زادوريان نگشود و در نتيجه تا پايان کار هاملت فيلم (هاملت نام پسر زادوريان است ) دوباره صرفاً به امور فني فيلم و سينما ادامه داد .
منبعماهنامه سينمايي فيلم شماره 415

[ بازدید : 86 ]

[ جمعه 4 بهمن 1398 ] 16:40 ] [ masoumi5631 ]

[ ]

تابلو دکوراتیو توسعه فردی نسلینو وبینو طراح سایت قم آسال تهویه (شرکت تهویه مطبوع در قم) بیگ بلاگ دانلود فیلم هندی کاهش حجم عکس ساخت وبلاگ ساخت ایمیل سازمانی قاب عکس لباس خواب پلکسی رنگی giraffeplanner
دانلود فیلم طراحی سایت در مهاباد امیر نظری قیمت سیمان نرم افزار واسط سامانه مودیان آکادمی هلپ کده مجله اینترنتی رهاکو هنگ درام جارو استخری خاموش شدن ناگهانی گوشی شیائومی وی موبایل ال تی پارت summer mocktails
بستن تبلیغات [x]