علیرضا باشکندی

بیوگرافی علیرضا باشکندی(دوبلور)

تولد: 1346، انزلی. شروع حرفه ای دوبله: 1369.
آذر ماه 1369 پس از تست صدا در سازمان صدا و سیما پذیرفته شدم و برای فراگیری هر چه بیشتر تلاش نمودم و در این راستا از تجارب همکاران محترم بهره ها بردم و بدون اینکه بدانند چیزها به من آموختند اما مدیران دوبلاژی هم در این میان
بودند که سهم بیشتری در آموختن این خرفه به من داشتند مانند خانم رعقت هاشم پور ،آقای ایرج رضایی و آقای بهرام زند.
جهت آشنایی بیشتر مخاطبان که عموماَ صدای گویندگان را در سریالها می شناسند چند فیلم را که در آنها گویندگی کرده ام ، نام می برم:
-مجموعه "قصه های جزیره" به مدیریت خانم "رعفت هاشم پور" که در آن به جای شخصیت "جاسپر دیل" حرف می زدم و تیتراژ را هم می گفتم
- سریال "رودخانه برفی" که به جای "لوک مک گرگور" گویندگی کردم
- سریال "افسانه شجاعان" به جای "لین چوخون"
- و...


- این اواخر هم در مجموعه "بشارت منجی" به جای "حضرت مسیح(ع)" گویندگی کرده ام .
- از سال 1384 مدیریت دوبلاژ را با دوبله مجموعه انیمیشن"اسباب بازیهای خطرناک" آغاز کردم و از آن به بعد دوبله بسیاری از فیلمهای سینمائی و سریال ها را برعهده داشته ام که آخرین آنها سریال تلویزیونی "افسانه جومونگ" است.
- از جمله کارهایی که هم مدیریت دوبله آن را برعهده داشتم و هم درآن گویندگی کرده ام ،دوبله مجدد فیلم های "بروسلی" است که از وجود اساتیدم بهره برده و به جای شخصیت "بروسلی" صحبت کردم که خوشبختانه مورد توجه مخاطبین قرار گرفت.

البته لازم است بگویم که قبل از ورود به این عرصه از هنر، سالهل در "انجمن خوشنویسان" مشغول به تحصیل هنر خوشنویسی بودم و بعدها همچنان در آن انجمن مشغول به تدریس بودم و در بهار سال 1380 نیز نمایشگاهی برپا نمودم که به لطف پروردگار مورد توجه قرار گرفت ،اما متأسفانه به دلیل تداخل کاری آن انجمن را رها کرده و تمام وقت و نیرویم را صرف هنر گویندگی نمودم.
در ضمن بسیار سرافرازم که در زمره خوشنویسان جهان اسلام می باشم و در نگارش "قرآن مجید" در یک روز شرکت نموده و از کاتبان وحی شناخته شدم.
بار الهی ،هر چه هست از توست ...
منبع:www.iran-dubbing.com

[ بازدید : 25 ]

[ جمعه 4 بهمن 1398 ] 15:03 ] [ masoumi5631 ]

[ ]

farhangcinema

[ چهارشنبه 2 بهمن 1398 ] 19:20 ] [ masoumi5631 ]

[ ]

منصور متین

بیوگرافی:

نام و نام خانوادگی: منصور متین

سال تولد: 1302

محل تولد: تهران

شروع حرفه ای دوبله: 1333

سابقه دوبله: گویندگی بجای مارلون براندو (شیرهای جوان، 1958، دوبله اول)، سیریل کیوزاک (فارنهایت 451، 1967)، دنیس اودیا (آبشار نیاگارا، 1953)، سیدنی چاپلین (کنتسی از هنگ کنگ، 1967)، برت لنکستر، آنتونی کوئین، گریگوری پک، ریچارد برتون، راد تیلور، درک بوگارد، جیمز میسون، آشوک کمار، دو آناند و ...

گوینده ثابت اکثر نقش های:

مناسب ترین صدا برای:

نسبت های فامیلی: همسر مورین (منیر امیر) بازیگر سینما

سایر فعالیت ها: شروع فعالیت در تئاتر فردوسی با نمایش مستنطق (1327)، فعالیت در رادیو از سال 1330، شروع فعالیت در سینما با بازی در فیلم آغا محمدخان قاجار (نصرت الله محتشم، 1333)، در حال حاضر مقیم آمریکاست.

تحصیلات: فارغ التحصیل هنرستان عالی هنرپیشگی تهران

اساتید:

ویژگی صدا:

سریال ها:

کارتون ها:

نمونه صدای تیپ: http://www.mediafire.com/?4tsju801ibbk4s6

نمونه صدای عادی: http://www.mediafire.com/?ylg5bvxtbdfza9f

[ بازدید : 49 ]

[ چهارشنبه 2 بهمن 1398 ] 18:36 ] [ masoumi5631 ]

[ ]

کیکاووس یاکیده


نام

کیکاووس یاکیده

زادهٔ

۲۰ بهمن ۱۳۴۷تهران،

ملّیت

ایرانی

حوزه فعالیت

دوبلور/بازیگر/شاعر

کیکاووس یاکیده (زاده ۲۰ بهمن ۱۳۴۷ در تهران) دوبلور، شاعر و بازیگر ایرانی است. وی اصالتی بوشهری دارد، پدر وی بوشهری و مادرش تهرانی می‌باشد. یاکیده اخیرا کتابی با نام بانو و آخرین کولی سایه فروش از طریق انتشارات کاروان، منتشر کرده که رویکردی متفاوت به شعر سپید است و به نوعی هایکو وارهایی بسیار ملموس. هم چنین نسخهٔ صوتی این اثر با صدای خود او منتشر شده است.

بازیگری

او در نقش احمد دوست محمد رضا گلزار و در کنار مهناز افشار در فیلم آتش بس و در فیلم زن زیادی اثر تهمینه میلانی و همچنین در نقش جمشید کاظمی در سریال هوش سیاه و جدیداً هم در سری دوم هوش سیاه بازی کرده است. او همچنین درنقش دکتر بهداد در فیلم شهر دقیانوس به بازیگری پرداخته است. وی در فیلم‌های تلویزیونی به نام گل سرخ، اروند و وزن خشک و فیلم سینمایی عقاب صحرا بازی کرده‌است.

بازی او در نقش منفی در دو سری از سریال هوش سیاه در مقابل حسین یاری ، سیما تیرانداز ، و بقیه بازیگران این سریال تمام این افراد را به حاشیه رانده است و جزو معدود نقشهای منفی ماندگار و دلنشین بازیگران ایرانی بوده است .

حیف که او ترجیح میدهد بیشتر به کارهای دیگری غیر از بازیگری بپردازد .

جوایز و افتخارات

دیپلم افتخار سردبیر انجمن بین‌المللی شعر در آمریکا ۲۰۰۲ شاعر برگزیده توسط سایت poetry.com در آمریکا ۲۰۰۳ مدال شعر شایسته از سمپوزیوم شعر واشنگتون دی سی دریافت کاپ شایستگی از انجمن بین‌المللی شعر/ ۲۰۰۴ نیز از افتخارات این هنرمند می‌باشد

دوبله‌های معروف

دوبله صدای نقاش آمریکایی باب راس در سری برنامه لذت نقاشی توسط کیکاووس یاکیده انجام شده است. و در نقش جرویس پندلتون در بابا لنگ دراز وهمچنین در سریال کمیسر و رکس (نسخه دوبله شده توسط صداوسیما) به جای کمیسر موزر و کمیسر براندتنر صحبت کرده است و همچنین در کارتون وایکینگها راوی داستان بودند.

آثار مکتوب

  • مجموعه شعر بانو و آخرین کولی سایه‌فروش، انتشارات کاروان، ۱۳۸۱ - بانو و آخرین کولی سایه‌فروش، انتشارات قطره، چاپ ششم (چاپ اول قطره)، ۱۳۹۰
  • مجموعه داستان کوچهٔ بابل، نشر آرویج، ۱۳۸۲
  • مجموعه شعر کولی پیراهن تنگ یک خواب بلند، انتشارات کاروان، ۱۳۸۶ - کولی پیراهن تنگ یک خواب بلند، انتشارات قطره، چاپ سوم ۱۳۹۰

تئاتر هایی که کیکاووس یاکیده در آنها حضور داشت:

روزهای زرد، پابلو نرودا، تیغ کهنه، اوراق شناسایی، در رستوران، نکراسوف، همه پسران من، ریچارد سوم

فیلم های سینمایی و تلویزیونی که با حضور کیکاووس به عنوان بهترین فیلم شناخته شدند:

فیلم سینمایی: زن زیادی، آتش بس، اروند، سکوت مطلق، مانا، عقاب صحرا

فیلم تلویزیونی: بنام گل سرخ، برگی بر شاخه، زینب، وزن خشک، قائم مقام فراهانی، هوای تازه

سریال تلویزیونی: کریم خان زند، هوش سیاه، شهر دقیانوس، هوش سیاه۲

دوبله های قوی توسط کیکاووس یاکیده:

فیلم سینمایی خارجی:

پنجره مخفی، چارلی و کارخانه شکلات سازی (به جای جانی دپ)
کارآگاه (بازرس) ۲۰۰۷ (به جای جود لاو)
بازگشت بتمن ۱۹۹۲
بتمن آغاز کرد ۲۰۰۴
شوالیه تاریکی ۲۰۰۸

فیلم سینمایی ایرانی:

آخرین بندر (به جای محمد رضا فروتن)
منطقه ممنوع (به جای حسین یاری)
بی تو هرگز (به جای فرامرز پورمهدی)
شبیخون (به جای محمد پورغلامی)
یورش (به جای محمود مقامی)
هفت گدرگاه (به جای حمید طالقانی)
یاران (به جای اکبر سنگی)
روی خط مرگ، مرضیه، مجازات، رابطه پنهانی، بازیچه، فاتح، پوتین، آخرین شناسایی، آلما، حمله به اچ ۳، ترانزیت، بدل، سرعت و…

سریال ایرانی: پدر سالار (به جای ناصر هاشمی)

سریال خارجی: مدیر کل، کمیسر و رکس

کارتون خارجی: جرویس پندلتون در بابا لنگ دراز

گویندگی :

مستند خارجی: لذت نقاشی (به جای باب راس)

گوینده متن آنونس: راه آبی ابریشم

 

فعالیت های فرهنگی که این بازیگر در آنها شرکت دارد میتوان به موارد زیر اشاره کرد:

۱٫ گوینده‌ی اول جشنواره ی تبلیغات مهر ماه ۱۳۸۱
۲٫ دیپلم افتخار انجمن بین المللی شعر آمریکا ۲۰۰۲
۳٫ شاعر برگزیده سایت ۲۰۰۳
۴٫ نشان شعر شایسته و موفق از سمپوزیوم شعر واشنگتن دی سی ۲۰۰۴
۵٫ از سال ۱۳۶۹ به صورت مستمر در دوبلاژ ایران فعالیت داشته است

چند شعر

برو بانو!
بگذار بیدار شوم
باید بروم...
خیال تورا به دوش کشیدن، خرج دارد!

---

باران که می‌بارد،
تمام کوچه‌های شهر،
پر از فریاد من است که می‌گویم:
من تنها نیستم....
تنها منتظرم! تنها!

---

در اینجا،
کوهی است که گم شده
بی آنکه تورا
دیده باشد

---

پا برهنه، تاکجا دویده‌ای که
اینهمه گل،
شکفته‌است...؟!

[ بازدید : 255 ]

[ چهارشنبه 2 بهمن 1398 ] 18:05 ] [ masoumi5631 ]

[ ]

روح الله خالقی

          روح‌الله خالقی (۱۲۸۵ - ۲۱ آبان ۱۳۴۴) از استادان موسیقی ایرانی، آهنگساز سرود «ای ایران»، و نوازندهٔ ویولن بود. خالقی از شاگردان اصلی علینقی وزیری بود و تلاش او برای احیای موسیقی ایرانی در دورانی که توجه رسمی به این موسیقی کاهش یافته بود، تأثیرگذار و مهم شمرده می‌شود. او کتابی به نام سرگذشت موسیقی ایران دربارهٔ سرگذشت موسیقی، موسیقی‌دانان و نوازندگان ایرانی هم‌عصر خود و کتابی به نام نظری به موسیقی شامل نظریه‌ای برای موسیقی ایرانی و غربی نوشته‌است.

زندگی

کودکی و نوجوانی

خالقی در ماهان کرمان به دنیا آمد. پدرش میرزا عبدالله خان، منشی و مادرش مخلوقه خانم بودند که در باغ شاهزاده ماهان کرمان که عمارت حکومتی بود زندگی می‌کردند و هر دو تار هم می‌زدند . در چندماهگی به همراه خانواده به تهران مهاجرت کرد. تحصیلات ابتدایی‌اش در تهران و شیراز و اصفهان گذراند. در تهران به مدرسهٔ آمریکایی‌ها رفت  و در آنجا همراه سایر شاگردان سرود هم می‌خواند.

علاقه و توجه به موسیقی در خانوادهٔ خالقی امری معمول بود؛ پدر و مادر هر دو تار می‌نواختند و پدر مدتی شاگرد استادان مطرح این ساز بوده‌است. همچنین خانوادهٔ او با میرزا غلامرضا شیرازی، نوازندهٔ تار، رفت و آمد و آشنایی داشته‌است و فرزندان، وی را «عمو» می‌خوانده‌اند.

با انتقال پدرش به شیراز در سال ۱۲۹۵، در شهریور ۱۲۹۷ به همراه خانواده به این شهر رفت. در آنجا از آموزش‌های میرزا نصیر فرصت در زمینهٔ عروض و نقاشی استفاده نمود. همچنین آموختن موسیقی را نزد شوهر عمه‌اش میرزا رحیم شروع کرد و از او بیش از یک سال ویولن می‌آموخت .

جوانی و آغاز تحصیلات موسیقی

در سال ۱۳۰۲ به مدرسهٔ عالی موسیقی رفت و در آنجا تحت نظر علینقی وزیری آموختن موسیقی و نواختن ویولن را آغاز کرد.

در سال ۱۳۰۳ با وجود مخالفت پدرش، تصمیم گرفت صرفاً به مدرسهٔ موسیقی برود. پدرش با وجود علاقه‌ای که به موسیقی داشت، با موسیقی یاد گرفتن وی مخالف بود و در نتیجه او مدتی پنهانی به مدرسهٔ موسیقی می‌رفت. گویا در این مورد، وزیری و یحیی دولت‌آبادی نزد پدرش وساطت کرده‌اند که بی‌تأثیر بوده‌است. وی بالاخره با گرفتن حکم تدریس موسیقی به پدرش ثابت می‌کند که «پیِ مطرب شدن نبوده‌است». در تابستان سال ۱۳۰۴، چهار کنسرت به رهبری وزیری در مدرسه اجرا شد که خالقی نیز در آن‌ها به عنوان نوازنده حضور داشت.

ورود به عرصهٔ موسیقی حرفه‌ای

در دو سال آخر تحصیلش، شهرداری تهران کافهٔ بلدیه را بنیاد کرد و برای آن نیاز به یک دستهٔ ارکستر ایرانی داشت. تشکیل دادن این دسته به خالقی پیشنهاد شد و او این کار را انجام داد.

خالقی یاد دادن موسیقی را از ۱۳۰۷ در مدرسهٔ ورزش آغاز کرد. بعد از لیسانس نیز به هنرستان عالی موسیقی رفت و در آنجا تدریس کرد.

در سال ۱۳۱۰ از دارالفنون دیپلم گرفت و وارد دارالمعلمین شد. در خرداد سال ۱۳۱۳، دارالمعلمین به «دانشسرای عالی» تغییر نام یافت. خالقی مدرک لیسانس خود را از این دانشسرا در رشتهٔ فلسفه و ادبیات دریافت نمود.

وی در ۱۳۱۴ وارد خدمت دولتی در وزارت فرهنگ گردید و در ۱۳۱۷ معاون دفتر وزارتی وزارت فرهنگ شد. در ۱۳۲۰ به پیشنهاد وزیری، معاون ادارهٔ موسیقی کشور و نیز معاون هنرستان عالی موسیقی شد. در ۱۳۲۵ مدتی در وزارت کار و تبلیغات کار کرد. در ۱۳۲۷ متصدی دبیرخانهٔ هنرهای زیبا شد. در ۱۳۲۸ هنرستان موسیقی ملی را تأسیس کرد و رئیس آن شد.

در سال ۱۳۳۴ در چارچوب برنامه‌های انجمن ایران و شوروی به این کشور سفر کرد. همچنین در ۱۳۳۵، سفرهایی را به کشورهای رومانی، فرانسه و هندوستان انجام داد. دستاورد وی از سفر هند، مجموعه مقالاتی در زمینهٔ موسیقی و رقص در این کشور بود.

خالقی سالها در رادیو ایران نیز فعالیت داشت و از جمله رئیس شورای موسیقی رادیو بود و برنامه‌های رادیویی «یادی از هنرمندان درگذشته» و «ساز و سخن» را راه‌اندازی کرد. وی همچنین، سرپرست ارکستر گل‌ها نیز بود.

از آهنگ‌های ساخته خالقی که در این دوره بسیار موردپسند بود و از رادیو بسیار پخش می‌شد «رنگارنگ شماره یک» در دستگاه اصفهان بود.

خالقی در سال ۱۳۳۸ به در خواست خود از اداره کل هنرهای زیبا بازنشسته شد اما همچنان به فعالیت‌های هنری خود ادامه داد.

خالقی در ۱۳۴۴ در سالزبورگ در اتریش درگذشت  و در گورستان ظهیرالدوله در تهران دفن شده‌است. سه فرزند خالقی گلنوش، فرهاد و فرخ نام دارند.

عبدالحسین سپنتا شعری دربارهٔ او با مطلع زیر سروده‌است.

به پرده‌های پیانو چو خالقی زد دستبه روی نُت ز هنر نقشِ آفرین بربست

آثار

آثار موسیقایی

خالقی قطعات، تصنیف‌ها و سرودهای بسیاری دارد.

قطعات

رنگارنگ ۱ در دستگاه اصفهان، رنگارنگ ۲ در دستگاه ماهور، نغمه‌های ماهور (بر اساس غزل «دل می‌رود ز دستم...» از حافظ )، می ناب (بر اساس غزل «دیشب به سیل اشک...» از حافظ )، آه سحر (بر اساس غزلی از فروغی بسطامی)، بوی جوی مولیان (گل‌های رنگارنگ شماره ۲۵۴)، جام‌جم، شب هجران، حالا چرا (بر اساس غزلی از شهریار).

تصنیف‌ها

یار رمیده، هستی عاشقان، پیمان‌شکن، وعدهٔ وصال، لالهٔ خونین، نغمهٔ نوروزی، بهار عاشق، آتشین لاله، خاموش، امید زندگی، شب جوانی و شب هجران.

قطعات امید زندگی، شب جوانی و شب هجران آثاری از خالقی هستند که در فیلم طوفان زندگی استفاده شده‌اند.

سرودها

پند سعدی، دانش، شادی، هنر، امید، آذربایجان (شعر از رهی معیری)، اصفهان، ای ایران و نفت از کارهای وی است. سرود نفت در سال ۱۳۳۱ به مناسبت ملی شدن صنعت نفت تصنیف شده‌است و شعر آن از معیری است .

خالقی به جز آهنگسازی، به تنظیم و اجرای بسیاری از تصنیف‌های قدیمی شیدا و عارف برای ارکستر نیز پرداخته‌است. وی تعدادی از آهنگ‌های علینقی وزیری مانند شکایت، نی، خریدار تو، دلتنگ، و کاروان را با ارکستر اجرا و رهبری کرده‌است.

تصنیف خاموش آخرین اثر خالقی است. این آهنگ در دستگاه ماهور ساخته شده‌است و ارکستر گل‌ها آن را به رهبری خالقی و با همراهی پیانوی جواد معروفی به شمارهٔ گلهای رنگارنگ ۲۳۷ اجرا کرده‌است. شعر این تصنیف از رهی معیری است.

نه دل مفتونِ دلبندی، نه جان مدهوشِ دل‌خواهینه بر مُژگان من اشکی، نه بر لب‌های من آهی
نه جان بی‌نصیبم را، نه از شمعی نه از جمعیندارد خاطرِم الفت، نه با مِهری نه با ماهی
کیم من، آرزو گم کرده‌ای تنها و سرگرداننه آرامی، نه امیدی، نه هم‌دردی، نه همراهی
گَهی اُفتان و خیزان، چون غُباری در بیابانیگَهی خاموش و حیران، چون نگاهی بر نظرگاهی
رهی تا چند سوزم، در دل شب‌ها چو کوکب‌هابه اقبال شَرر نازم، که دارد عُمر کوتاهی

آثار تالیفی

کتاب‌های خالقی عبارت‌اند از:

  • نظری به موسیقی در ۱۳۱۶ و ۱۳۱۷
  • کتاب هماهنگی در ۱۳۲۰ (ترجمه)
  • سرگذشت موسیقی ایران: جلد اول این کتاب در ۱۳۳۳، جلد دوم در ۱۳۳۵ و جلد سوم آن پس از مرگ خالقی به کوشش علی محمد رشیدی در ۱۳۷۷ منتشر شده‌است.
  • کتاب ویولن
  • تار و سه‌تار

خالقی مجلهٔ چنگ را نیز منتشر کرد که کلاً چهار شماره از آن چاپ شد. وی در مجله‌های موزیک ایران و موسیقی نیز مقالاتی نوشته‌است.

خالقی و حفظ موسیقی ایرانی

خالقی در دورانی فعالیت می‌کرد که موسیقی غربی در ایران رواج داشت و بسیاری موسیقی ایرانی را غیرعلمی و تدریس آن را بیهوده می‌دانستند. حتی در بازه‌ای موسیقی ایرانی در هنرستان عالی موسیقی تدریس نمی‌شد و بسیاری از کسانی که سازهای سنتی می‌نواختند در این بازه به سازهای اروپایی روی آوردند یا هنرستان عالی موسیقی را ترک کردند. در این دوران خالقی و استاد محبوبش علینقی وزیری برای حفظ موسیقی ایرانی تلاش‌های بسیاری کردند. جعفرزاده در نقد کتاب نظری به موسیقی این کتاب را تلاشی برای توجیه علمی موسیقی ایرانی با تئوری موسیقی غربی و تغییر فضای ضد موسیقی ایرانی آن زمان می‌داند که بی‌نتیجه نمانده‌است و در نهایت به تأسیس هنرستان موسیقی ملی منجر شده‌است.

نوجواني

هیئت ارکستر کافه بلدیه تهران در سال ۱۳۱۱ خورشیدی از راست: احمد فروتن راد، مهدی دفتری، علی‌محمد خادم میثاق، جواد معروفی و روح‌الله خالقی

آرامگاه ؛ گورستان ظهيرالدوله

[ بازدید : 26 ]

[ چهارشنبه 2 بهمن 1398 ] 18:00 ] [ masoumi5631 ]

[ ]

فرهاد فخرالديني


فرهاد فخرالدینی (زادهٔ ۱۳۱۶ در تبریز ) موسیقی‌دان ایرانی است که به مدت ۱۱ سال رهبر ارکستر ملی ایران بود. او هم‌اکنون یکی از اعضای شورای عالی خانه موسیقی ایران است.

پدرش محمدعلی فخرالدینی متخلص به «محزون» ۱۳۶۵-۱۲۷۸، از شعرای آذربایجان بود که نزد مردم آن سرزمین از احترام خاصی برخوردار بود.  برادر بزرگش فخرالدین فخرالدینی عکاس نامدار پرتره‌است. برادر کوچکترش فاروق فخرالدینی ضمن اشتغال به حرفه عکاسی. از ورزشکارن به نام بوده و سال‌ها سمت مربی گری تیم ملی والیبال ایران را به عهده داشته‌است.

خاطرات دوران كودكي : 
 برادر بزرگ فرهاد تاري داشت كه اوقات فراغت خود را با آن مي گذراند. هرگاه كه او در منزل نبود فرهاد به سراغ تار او مي رفت و چون در اين كار علاقه و استعداد خاصي داشت ، پدر وي ويولوني تهيه كرد و او را تشويق به فراگيري اين ساز كرد.

همسر :


  فرهاد فخرالديني در سال ۱۳۴۲ ازدواج كرده و داراي دو فرزند پسر به نام هاي فرشاد و فرزاد است. همسرش كه بسيار علاقمند به شعر و موسيقي است ، همواره يار و ياور او و مشاور كارهاي هنريش بوده است.

زندگی‌نامه :

فخرالدینی نواختن ویلون را از کودکی آغاز کرد و تحصیلات موسیقی‌اش را در هنرستان عالی موسیقی ملی و «موسسه موسیقی شناسی»-که تنها برای یک دوره چهار ساله در سال‌های دههٔ ۴۰ در تهران بنیاد شده بود-گذراند. هنوز تحصیلاتش در هنرستان عالی به پایان نرسیده بود که از طرف حسین دهلوی (ریاست وقت هنرستان) به تدریس در آن‌جا دعوت شد. از اساتیدی که فخرالدینی نزد آن‌ها موسیقی را فراگرفته می‌توان از احمد مهاجر، ابوالحسن صبا، علی تجویدی و امانوئل ملیک اصلانیان نام برد.

خاطرات و وقايع دوران تحصيل :
 فرهاد فخرالديني صرف نظر از كار عملي موسيقي به مطالعه و تحقيقات علمي نيز پرداخته است و اين كار را نيز از همان زماني كه در دوره عالي هنرستان موسيقي ملي تحصيل مي كرد شروع نمود. در اين مورد چنين مي گويد: « از استاداني كه در دوره عالي در پرورش و تعليم من سهم عمده داشتند بايد از دكتر مهدي بركشلي يادكنم كه نه تنها به عنوان يك استاد خوب ، با معلومات و دلسوز او را شناختم ، بلكه الگوي موسيقي عملي در من موثر بودند... او اولين بار از من خواست تنبور خراسان را به روش ابو نصر فارابي كه با روايت خود فارابي نوشته و به وسيله دكتر بركشلي شرح داده شده بود ، پرده بندي نمايم. اين كار بعد از شش ماه به پايان رسيد و طي كنفرانسي كه از طرف هنرستان ، در تاريخ ۲۲ بهمن ۱۳۴۱ ترتيب داده شد ، صداهاي حاصله از پرده هاي اين ساز در حضور هنرمندان و علاقمندان شنيده شد و باعث حيرت و تحسي حضار گرديد و بايد بگويم ، خودم هم مانند استادم و استادان ديگر حاضر در جلسه از اين كه صداهاي حدود هزار سال پيش را روي تنبور پرده بندي مي شنيديم ، احساس غرور مي كردم. اتفاق جالبي به وقوع پيوسته و شاهد آن بوديم كه صداها و درجات گام موسيقي ايران از هزاران سال پيش به اين طرف تغييري ننموده است و من به اين موفقيت كه به دست آورده بودم مباهات مي كردم...»

فعالیت حرفه‌ای :

او از سال ۱۳۴۷ و با شوهر آهو خانم آهنگ‌سازی فیلم را شروع کرد و تا به امروز برای بیش از ۱۵ فیلم و سریال موسیقی ساخته‌است.

از ديگر آثار سينمايي كه وي آهنگسازي آن‌ها را انجام داد مي‌توان به اين فيلم‌ها اشاره كرد:
 کمال ‌الملک (علي حاتمي ۱۳۶۳)، گزارش يک قتل (محمدعلي نجفي ۱۳۶۵)، بوعلي سينا (کيهان رهگذار ۱۳۶۶)، پرستار شب (محمدعلي نجفي ۱۳۶۶)، روز باشکوه (کيانوش عياري ۱۳۶۷)، شاخه‌ هاي بيد (امرالله احمدجو ۱۳۶۷)، جستجوگر (محمد متوسلاني ۱۳۶۸)، ساوالان ( يدالله صمدي ۱۳۶۸)، آپارتمان شماره ۱۳ (يدالله صمدي۱۳۶۹)، ملک خاتون (حسن محمدزاده ۱۳۶۹)، قرق (احمد هاشمي ۱۳۷۰)، زندان ديو (حسن هدايت  ۱۳۷۱)، آدم برفي (داود ميرباقري ۱۳۷۳)، مسافر ري (داود ۱۳۷۹)، وعده ديدار (جمال شورجه ۱۳۸۳) و....

در سال ۱۳۵۲ همهٔ ارکسترهای موجود در سازمان رادیو تلویزیون در هم ادغام شدند و ارکستر بزرگ سازمان را به وجود آوردند. رهبري اين اركستر ابتدا به عهده فريدون ناصري و در اوائل سال ۱۳۵۲ چند ماهي مرتضي حنانه قرار گرفت. سپس در همان سال ۱۳۵۲ در مسابقه‌ای که برای گزینش رهبر این ارکستر برگزار شد، فخرالدینی بیشترین امتیاز را آورد و از آن سال تا سال ۱۳۵۸ سرپرستی و رهبری ارکستر رادیو و تلویزیون را بر عهده داشت.

موسیقی شناسی :

فخرالدینی در سال‌های پس از انقلاب و با دشواری‌هایی که برای کار با ارکستر و برگزاری کنسرت‌های بزرگ پیش آمد، بیشتر به موسیقی فیلم پرداخت. در این میان موسیقی او برای مجموعه‌های تلویزیونی سربداران، امام علی و بوعلی سینا با استقبال بسیار روبرو شدند. موسیقی متن مجموعه‌های تلویزیونی روزی روزگاری و کیف انگلیسی از دیگر ساخته‌های او هستند.

افتخارات :

وی به درخواست استادش دکتر مهدی برکشلی برای اولین بار تنبور خراسان را به روش ابونصر فارابی که با روایت خود فارابی نوشته و به وسیله دکتر برکشلی شرح داده شده بود، پس از شش ماه پرده بندی نمود. طی کنفرانسی که از طرف هنرستان، در تاریخ ۲۲ بهمن ۱۳۴۱ ترتیب داده شد ساز جدید را نواخت .
فخرالدینی در سال ۱۳۶۵ برای فیلم «گزارش یک قتل» و در سال ۱۳۶۶ برای فیلم «پرستار شب» برندهٔ جایزهٔ «بهترین موسیقی متن» از جشنوارهٔ فیلم فجر شده‌است.

موسیقی متن فیلم امام علی :

فخرالدینی در زمینهٔ پژوهش در آثار موسیقی کهن ایرانی هم فعالیت‌هایی داشته‌است. او در مورد رمزگشایی از یکی از سروده‌های عبدالقادر مراغه‌ای گفته‌است:

عبدالقادر آهنگی دارد در دو کتاب مقاصدالالحان و جامع‌الالحان که با حروف ابجد نوشته شده... و تاکنون شمار زیادی از پژوهشگران خارجی و خودی روی آن کار کرده‌اند ولی هیچ کدامشان موفق نشده‌اند که شعر و آهنگ این قطعه را با هم تطبیق بدهند... توفیق کشف این کار به من رسید که نزدیک ۳۰ سال روی آن کار کرده‌ام.
— پایان نقل قول

فخرالدینی برای ساخت موسیقی تیتراژ ابتدایی «سریال امام علی»، از سرودهٔ مراغه‌ای بهره برده‌است.

ارکستر ملی ایران :

او در سال ۱۳۷۷ ارکستر موسیقی ملی ایران را بنیان گذاشت و اولین برنامهٔ این ارکستر به اجرای چند اثر از علی تجویدی با آواز محمدرضا شجریان اختصاص یافت. وی در تیرماه سال ۱۳۸۸ از این سمت استعفا داد.

اجرای کنسرت در شهرهای پکن و شانگ‌های چین، اجرای کنسرت در کشور سویس -کویت و همچنین اجراهای متعدد در تهران و شهرهای سنندج، شیراز و اصفهان اشاره کرد.

استادان :

فرهاد فخرالدینی از تعلیم استادانی چون: احمد مهاجر، ابوالحسن صبا، علی تجویدی (در رشته ویولن و موسیقی ردیف ایرانی)، ملیک اصلانیان (در اصول تئوری و هارمنی و تجزیه و تحلیل موسیقی غربی)، مهدی برکشلی (در تجزیه و تحلیل موسیقی ایرانی) بهره مند گردید.

همکاران :

فرهاد فخرالدینی در زمینه موسیقی از همکاری حسین دهلوی، مصطفی پورتراب، احمد پژمان، روح الله خالقی، جواد معروفی، مرتضی حنانه، فریدون ناصری برخوردار گردید.





[ بازدید : 24 ]

[ چهارشنبه 2 بهمن 1398 ] 17:46 ] [ masoumi5631 ]

[ ]

بیژن ترقی

بیژن ترقی (۱۲ اسفند ۱۳۰۸ - ۵ اردیبهشت ۱۳۸۸) شاعر و ترانه‌سرای ایرانی .

زندگینامه

بیژن ترقی زاده ۱۲ اسفند سال ۱۳۰۸ خورشیدی در شهر تهران شاعر و ترانه‌سرای ایرانی است. آتش کاروان با صدای دلکش یکی از پرآوازه‌ترین ترانه‌های اوست. بیژن ترقی ترانه‌های به یاد ماندنی بهار دلنشین، آتش کاروان و برگ خزان را سروده‌است.

ترانهٔ «بهار دلنشین» کار مشترک بیژن ترقی با روح الله خالقی بود. این ترانه با صدای بنان ماندگار شد.

بیژن ترقی با پرویز یاحقی نیز سه ترانه ماندگار«برگ خزان»، «افسانه محبت» و «می زده» را ساخت که هر سه ترانه را مرضیه خواند.

گفته می‌شود بیژن ترقی سبک تازه‌ای را وارد ترانه سرایی ایران کرد.

محمود خوشنام، کارشناس موسیقی سنتی ایرانی می‌گوید مهمترین نقش بیژن ترقی، تقویت جنبه‌های روایی و داستانگونه کردن ترانه‌ها و افزودن جنبه‌های تصویری به آنهاست که این پدیده را در آتش کاروان و نیز ترانه‌های تصویری ای چون برگ خزان می‌توان دید.

به گفته آقای خوشنام، سه گانه مشترک بیژن ترقی با پرویز یا حقی، از نظر فرم و ساختار آهنگ، یکسانی‌هایی با هم دارند، از جمله اینکه یاحقی مقدمه وسیعی برای ترانه‌ها در نظر گرفت و ترقی هم در بخش شعر، جنبه‌های تصویری را مد نظر قرار داد.

مجموعه سروده‌های او در کتابی با عنوان «آتش کاروان» گرد آمده‌است. وی در کتاب «از پشت دیوارهای خاطره» پنجاه سال خاطرات خود را در زمینه شعر و موسیقی جمع آوری کرده و از جمله به نقل خاطرات خود با شعرا و ترانه سراهایی چون نیما یوشیج، شهریار، پرویز یاحقی، ابوالحسن صبا، رهی معیری و علی تجویدی پرداخته‌است.

همچنین قرار است ادامه خاطرات او در کتابی تحت عنوان «پنجره‌ای به باغ گل» به بازار کتاب عرضه شود.

وی در این کتاب به چگونگی سروده شدن تعدادی از ترانه‌های خود نیز اشاره کرده‌است.

بیژن ترقی از سال ۱۳۳۵ با رادیو ایران نیز همکاری می‌کرد.

ترقی فعالیت ادبی خود را با استادانی چون ملک‌الشعرای بهار، امیری فیروزکوهی، نیما یوشیج و شهریار آغاز کرده بود و با هنرمندان و آهنگسازان نامی روزگار خود چون ابوالحسن صبا، رضا محجوبی، علی تجویدی، داریوش رفیعی و پرویز یاحقی همکاری نزدیک داشت. وی در ساعت ۲ بامداد شنبه، پنجم اردیبهشت‌ماه ۱۳۸۸ مطابق با ۲۵ آوریل ۲۰۰۹ در سن ۸۰ سالگی در منزلش درگذشت.این ترانه‌سرای پیشکسوت که در تابستان سال ۱۳۸۷ سکتهٔ قلبی کرد و بیماری‌اش تشدید شد، زمانی گفته بود:

با این‌که مردم هنوز ترانه‌های مرا زمزمه می‌کنند، از یادها رفته‌ام. از وقتی مریض شدم، کسی احوالی از من نمی‌پرسد

کتاب‌شناسی

  • آتش کاروان، نشر جاویدان، ۱۳۸۵
  • از پشت دیوارهای خاطره

تصنیف‌های نام‌دار

از تصنیف‌های نام‌دار او می‌توان به موارد زیر اشاره نمود:

  • می‌زده شب چو ز میکده باز آیم
  • برگ خزان
  • به زمانی که محبت شده همچون افسانه
  • صبرم عطا کن
  • پشیمانم
  • مرا نفریبی
  • بهار نورسیده
  • به خاطر تو

بیژن ترقی ترانه سرای تصنیف‌های ماندگاری چون :

نام ترانهنام آهنگسازنام خواننده
می زده شبپرویز یاحقیمرضیه
بیداد زمانپرویز یاحقیمرضیه
نسیم فروردینپرویز یاحقیمرضیه
رفته بودمپرویز یاحقیمرضیه
امیددل من کجاییپرویز یاحقیمرضیه
حکایت دلپرویز یاحقیالهه
مانده نماندهپرویز یاحقیالهه
نگین انگشتریپرویز یاحقیالهه
آردصباخرمن گلپرویز یاحقیالهه
بادلم مهربان شوپرویز یاحقیحمیرا
بهار نورسیدهپرویز یاحقیحمیرا
بهار عشقپرویز یاحقیحمیرا
مرا نفریبیپرویز یاحقیحمیرا
مرا تنها نگذاریپرویز یاحقیحمیرا
جواب دلم راچه بگویمپرویز یاحقیحمیرا
محبتپرویز یاحقیحمیرا
پنجره‌ای بباغ گلپرویز یاحقیحمیرا
به کنار لاله و گلپرویز یاحقیحمیرا
با دلم مهربان شوپرویز یاحقیحمیرا
آهنگ محبتپرویز یاحقیحمیرا
صبرم عطا کنعلی تجویدیحمیرا
پشیمانمعلی تجویدیحمیرا
دیگر چه خواهیعلی تجویدیحمیرا

نظر تعدادی از دوستانش درباره او :

بهمنی  : امیدوارم فضیلت‌های اخلاقی بیژن ترقی به نسل بعد منتقل شود

 محمدعلی بهمنی گفت: فضیلتهای اخلاقی بیژن ترقی بود که هنر او را هنرمندانه‌تر کرده بودو امیدوارم مجموعه ‌این ویژگیها و خصلتها به نسل بعد منتقل شود.

 این شاعر و ترانه سرا در گفتگو با خبرنگار مهر، درباره میزان تاثیرگذاری آثار بیژن ترقی  گفت: هر کسی که به ترانه و نیز فضیلتهای خوب روزگار کنونی آشنا باشد بی شک درگذشت بیژن ترقی را به عنوان یکی از جلوه‌های برجسته این فضیلتها تحمل ناپذیر خواهد یافت.

وی افزود:  سالها با ترقی در رادیو همکار بودم و زمانی هم که در کتابفروشی خیام بود در ارتباط تنگاتنگ با هم بودیم،. او را علاوه بر مهارت در ترانه سرایی، دارای خصلتهایی مهربانانه و تاثیرگذار یافتم. این خصلتها متاثر از ترانه‌هایش و نیز تاثیرگذار بر آنها بود و از او شخصیتی اگر نگویم بی نظیر که کم نظیر ساخته بود.

بهمنی در پاسخ به این سوال که "کدام دوره از کارهای بیژن ترقی و یا کدام یک از مجموعه آثار او را دارای کیفیت بالاتری در میان آثارش می‌داند؟" گفت: ترقی معلم فضیلت و اخلاق روزگار خودش بود و داغ رفتن او را هیچگاه نمی‌شود با کلام نشان داد. من هم مانند کسانی که به کلمه و ترانه و موسیقی کلام اعتقاد دارند زمانی که با انسانی با این ویژ‌گیها روبرو می‌شوم نمی‌توانم بی مهری کنم و بیایم دست روی یکی از آثار او به عنوان اثر برتر بگذارم.

این ترانه سرا اضافه کرد: این نوع انتخابها به روحیه اینک و آنک ما برمی‌گردد. به این معنا که اگر فلان فضیلت را بهترین فضیلت یک نفر به حاسب بیاوریم آنوقت ممکن است بی تابی‌مان بیشتر ‌شود و چند لحظه بعد بگوییم که نه! این اثر بهتر از آن یکی است. واقعیت این است که مجموعه کارهای بیژن ترقی دلپسند است و من کل این مجموعه را دوست دارم.

وی با ابراز امیدواری نسبت به رشد ترانه سرایی در ایران تاکید کرد: همیشه باید امیدوار باشیم که شاگردان ترقی روزی بتوانند خلاء او را پر کنند. البته صحبت از اینکه کسی همتراز او باشد یا نه نیست و ضرورتی هم به این وضعیت نیست چون اساساً ترازها و معیارها همیشه تغییر می‌کند. مسئله این است که ما باید امیداوار باشیم خصلت ترانه سرا و هنرمندی مانند بیژن ترقی که هنرش او را هنرمندتر کرده به نسل بعد منتقل شود.

بهمنی ادامه داد: چیزی که نباید تغییر کند خصلت و منش و آن چیزی است که از یک انسان متوقع هستیم و ترقی مجموعه‌ای از این خصلت‌ها بود و گر نه معیار پسند هنرها با گذشت زمان تغییر می‌کند و خیلی هم مهم نیست.

 

یداللهی : ترقی کلام را همراه با موسیقی به اوج رساند

افشین یداللهی معتقد است بیژن ترقی در تلفیق موسیقی و کلام تسلط زیادی داشت و همواره تلاش کرد کلام همراه با موسیقی به اوج برسد.

این شاعر و ترانه سرا در گفتگو با خبرنگار مهر ضمن بیان این مطلب گفت: زنده‌یاد ترقی از پیشکسوتان ترانه‌سرایی بودند که در همه ترانه‌هایی که سرودند در تلفیق شعر و موسیقی و رعایت اسلوب شعری دقت زیادی داشتند.

وی افزود: ترانه سرایانی مثل زنده یاد بیژن ترقی و رهی معیری از نسل ترانه سرایانی بودند که بر سنت گذشته ترانه سرایی یعنی گذاشتن کلام روی ملودی، سخت پایبند بودند تخصصی که اغلب ترانه سرایان امروز فاقد این توانایی هستند.

یداللهی در ادامه تصریح کرد: ترقی در تلفیق موسیقی و کلام تسلط زیادی داشت و همیشه تلاش کرد که کلام همراه با موسیقی یه اوج برسد. او به این رسالت ترانه سرا کاملا واقف بود و وظیفه این هماهنگی را بر دوش ترانه سرا می‌دانست و کاملا رعایت می‌کرد.

این ترانه‌سرا اظهار داشت: زنده یاد ترقی بخت و اقبال بلندی داشت و این فرصت را پیدا کرد که با خوانندگان و نوازندگان برجسته موسیقی ایران همچون مرحوم غلامحسن بنان، روح الله خالقی، علی تجویدی و پرویز یاحقی همکاری کند.

وی گفت: مجموعه آثار زنده‌یاد ترقی در تاریخ موسیقی ایران جزو آثار درخشان است که محققان و ترانه سرایان به عنوان منبع معتبر و موثق می‌توانند به آنها مراجعه کنند و در پژوهشها بهره فراوان ببرنند.

یداللهی با بیان اینکه زنده یاد ترقی در همه آثارش حال و هوای محاوره‌ای را در تصانیف خود وارد کرد یادآور شد: قبل از وی حال و هوای محاوره‌ای تنها در ترانه‌های عامیانه و اشعار مردم کوچه و بازار وجود داشت اما ترقی با استادی تمام این نوع کلام را وارد تصنیفهای درخشان خود و موسیقی ملی ایران کرد.

وی در ادامه با اشاره به دوران کاری زنده‌یاد ترقی عنوان کرد: دوره‌ای که ترقی کار ترانه سرایی را شروع کرد دوران شکوفایی موسقی ملی ایران بود. در آن دوره میان عوامل تولید موسیقی ارتباط همدلانه، همفکری و هم حسی وجود داشت چیزی که متاسفانه امروز جایش خالی است، در واقع هرکدام از استادان موسیقی و ترانه سرا جایگاه ویژه‌ای در تاریخ ایران داشتند و به شکوفایی همدیگر کمک به سزایی کردند.

 

سيدعليرضا ميرعلي‌نقي: ترانه‌هاي بيژن ترقي از ماندگارترين‌ها هستند

سيدعليرضا ميرعلي‌نقي گفت: بيژن ترقي از جمله‌ چهار ترانه‌سراي بزرگ دوران برنامه‌ي گل‌ها و ۵۰ سال اخير ماست.

اين تاريخ‌نگار موسيقي و روزنامه‌نگار با اظهار تأسف و تأثر از درگذشت بيژن ترقي، در گفت‌وگو با خبرنگار بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، عنوان كرد: ترقي از پيشتازان تغزل لطيف شاعرانه در ارتباط با انسان و نيز طبيعت بود و طبيعت در آثارش جلوه‌ي زيادي داشت. ترانه‌هاي او از ماندگارترين‌ها هستند.

ميرعلي‌نقي افزود: همكاري ترقي با راديو از سال ۱۳۳۴ تا ۱۳۵۷ بود و حتا در سال‌هاي اخير نيز با وجود بيماري ترانه مي‌سرود. احترام زيادي هم براي شخصيت هنري او كه از توصيف بي‌نياز است و هم براي شخصيت انساني‌اش كه از لحاظ پاكيزگي روحي و خلوص نيت يك نمونه‌ي تك بود، قائل‌ام. نجابت، حيا و انصافي كه در او مشاهده شد، شايد اگر بي‌نظير نبود، كم‌نظير بود و متأسفم كه بگويم نه تنها يك شاعر و ترانه‌سرا؛ بلكه يك انسان حقيقي و نيك را از دست داده‌ايم.

او همچنين يادآور شد: ترانه‌سرايي و ترانه‌سازي با يك نفر جريان‌ساز نشد؛ بلكه با چند نفر هم‌زمان ايجاد شد. كاري كه از نسل قبل با رهي معيري و نواب صفا شروع شده بود، با چند نفر به اوج خودش رسيد؛ از جمله بيژن ترقي، تورج نگهبان، معيني كرمانشاهي، پرويز وكيلي و بهادر يگانه كه قله‌هاي ترانه در آن دوران بودند و كارهاي‌شان هنوز ماندگار است. اين‌ها همه متعلق به فضايي بودند كه به همت زنده‌ياد داوود پيرنيا ايجاد شده بود. 

 

همايون خرم: ترانه‌هاي بيژن ترقي بر دل مي‌نشيند

همايون خرم گفت: بيژن ترقي از ترانه‌سرايان تراز اول موسيقي ما بود.

اين آهنگ‌ساز در پي درگذشت بيژن ترقي در گفت‌وگو با خبرنگار بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، گفت: مي‌توان گفت احساس ترقي در ترانه‌سرايي با آهنگ‌هايي كه به او مي‌دادند، انطباق داشت. من سال‌ها با ترقي معاشرت‌هاي موسيقايي داشتم و ترانه‌هاي زيبايي حاصل آن شد؛ از جمله «اشك من هويدا شد» و ترانه‌هاي ديگري كه نسل امروز هم آن‌ها را درك كردند.

خرم معتقد است: ترانه‌هايي كه بيژن ترقي ساخت، با كلمات بسيار ادبي و در عين حال بااحساس بود و به همين دليل بر دل مي‌نشست.

او يادآور شد: بيژن ترقي يار غار پرويز ياحقي بود و اولين كار ترانه‌سرايي را با او آغاز كرد. به‌عنوان آهنگ‌ساز هروقت با او كار مي‌كردم، از محصول كار مشترك‌مان راضي بودم؛ زيرا بيان موسيقايي را كاملا درك مي‌كرد و كلمات و جملاتي مي‌ساخت كه هدف را مشخص مي‌كرد؛ كارش چون از دل برمي‌آمد، لاجرم بر دل مي‌نشست.

به اعتقاد همايون خرم، ترانه‌هاي بيژن ترقي به دليل اين خصلت، سال‌ها مانده و مردم هنوز آن‌ها را مي‌شناسند.

اين نوازنده‌ي ويولون همچنين‌ افزود: ما دوستان بسيار صميمي‌اي بوديم. هميشه علاقه‌ داشت به او آهنگي بدهند و شعر بگويد. در شاعري هم شاعر خوبي بود و اشعار و غزل‌هاي بسيار خوبي دارد كه بسياري از آن‌ها تأثر ايجاد مي‌كند. 

 

سيدعباس سجادي: در كار بيژن ترقي، شعر و ترانه عجين شده‌اند

سيدعباس سجادي از بيژن ترقي به‌عنوان ترانه‌سرايي ياد كرد كه زندگي و شخصيتش در آثارش تجلي پيدا كرده است.

اين شاعر و ترانه‌سرا در پي درگذشت بيژن ترقي در گفت‌وگو با خبرنگار بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، عنوان كرد: به اعتقاد من، بيژن ترقي جزو آخرين ترانه‌سرايان و تصنيف‌سرايان نسلي است كه شعر و ترانه را با هم عجين كردند.

سجادي گفت: در آثار ترقي، مرز ترانگي و شعر درهم مي‌پيچد و گاه آن را گم مي‌كنيم؛ او توانست به تلفيقي زيبا و قدرتمند از ترانگي و شعر دست يابد.

وي در ادامه خاطر‌نشان كرد: بيژن ترقي يكي از اخلاق‌مندترين ترانه‌سرايان روزگار ماست. او داراي شخصيتي مهربان بود كه افراد را به خودش جذب مي‌كرد و اين شخصيت مهربان او در آثارش تجلي پيدا كرده و اين تجلي بي هيچ تلخ‌زباني بيان شده است.

سجادي در پايان ياد‌آور شد: مي‌بينيم روح ترقي با موسيقي عجين شده و اين شرايطي را به‌وجود آورده است كه ترانه‌هاي او از موسيقي دروني قدرتمند برخوردار باشد كه از سويي داراي سادگي و شيوايي در زبان است. به نظرم، از جهت زباني، ترقي زباني شيرين در ترانه دارد.   

اسماعيلي اميني: ترقي در ترانه‌هايش نگاهي انساني داشت

به اعتقاد اسماعيل اميني، زنده‌ياد بيژن ترقي در ترانه‌هايش همواره نگاهي انساني را دنبال مي‌كرد.

اين شاعر و ترانه‌سرا در پي درگذشت بيژن ترقي در گفت‌وگو با خبرنگار بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، گفت: بيژن ترقي در همه‌ي ‌آثارش نگاهي انساني داشت، دغدغه‌هايش دغدغه‌هاي انساني بود و برخلاف بسياري از ترانه‌سرا‌ها، از دغدغه‌هاي شخصي و روزمره سخن نگفت.

وي در ادامه افزود: ترقي به مفاهيم عام نگاه داشت؛ با اين حال، اين نگاه به مفاهيم عام موجب ابهام در شعرش نمي‌شد و اين يكي از توفيقات بزرگي است كه او در ترانه‌اش بدان دست پيدا كرده بود. آن هم در ترانه‌سرايي كه جنسي چندان ماندگار نيست؛ ترقي دغدغه‌هاي ماندگار را دنبال مي‌كرد.

اميني همچنين يادآور شد:‌ ترقي در كارش شيوايي و سادگي زبان ترانه را با استحكام و انسجام زبان شعر در هم آميخته بود و به هواي ساده كردن ترانه از استحكام آن نكاسته بود؛ از اين‌رو ما در ترانه‌هايش شيوايي و رسايي و انسجام را با هم مي‌بينيم.

او در پايان گفت: ترقي نسبت به منابع ادبيات كهن اشراف داشت و اين از نوع تركيب‌ها و بدايع و تلميحاتي كه در شعرش به كار مي‌گرفت، كاملا روشن است. در عين حالي كه به اصالت شعر فارسي آگاه بود و در آن اصالت ريشه داشت، سعي مي‌كرد از زبان امروز براي بيان ترانه‌اش استفاده كند.   

محمدعلي بهمني: بسياري از ترانه‌سرايان وام‌دار بيژن ترقي هستند

محمدعلي بهمني گفت: بسياري از ترانه‌سرايان‌ به شكلي وام‌دار بيژن ترقي هستند.

اين شاعر و ترانه‌سرا در پي درگذشت بيژن ترقي در گفت‌وگو با خبرنگار بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، عنوان كرد:‌ من لحظات ماندگاري با بيژن ترقي داشتم؛ هم با دقايق ترانه‌يي او و هم با دقايق شعري او خاطرات ماندگاري در حافظه‌ دارم.

بهمني با اشاره‌ي به سابقه‌ي آشنايي‌اش با اين ترانه‌سرا گفت: آشنايي‌ام با بيژن ترقي به سال‌هايي كه در راديو با هم كار مي‌كرديم، بازمي‌گردد كه من اراداتي به او يافتم. پيش از ديدن او، با ترانه‌هاي ماندگارش آشنا بودم و دوست داشتم او را ببينم كه اين فرصت در راديو نصيب من شد. بعدها ترقي نشاني كتاب‌فروشي را كه متعلق به خود و خانواده اش بود و سال‌ها آن‌را سرپا نگه داشته بودند، به من داد، به آن‌جا مي‌رفتم و لحظات ماندگاري با او داشتم.

او يكي از كارهاي مهم بيژن ترقي را سروسامان دادن شعرهاي نوذر پرنگ دانست و افزود:‌ زماني كه ترقي اشعار گم‌شده‌ي پرنگ را سروسامان مي‌داد، بيش‌تر در كنارش بودم، به دليل دو جاذبه؛ يكي بيژن ترقي و ديگري نوذر پرنگ. تا زماني‌كه مجموعه‌ي نوذر پرنگ بيرون بيايد، حكايت‌هاي شنيدني زيادي وجود دارد و من در جاذبه‌هاي اين دو غوطه‌ور بودم.

بهمني همچنين متذكر شد: خيلي كم‌باور است كه بتوانيم نمونه‌اي چون ترقي در ترانه‌ي روزگارمان داشته باشيم، نه به دليل ترانه‌هايش؛ بلكه به دليل ارادت دروني‌اش به موسيقي و ترانه‌هاي ماندگاري كه چه خود ارائه داد و چه آن‌هايي كه ترانه را در كنار او ياد گرفتند. 

 
اسماعيل اميني : نگاه انساني ترقي در ترانه‌هايش

به اعتقاد اسماعيل اميني، زنده‌ياد بيژن ترقي در ترانه‌هايش همواره نگاهي انساني را دنبال مي‌كرد.

اين شاعر و ترانه‌سرا گفت: بيژن ترقي در همه‌ي ‌آثارش نگاهي انساني داشت، دغدغه‌هايش دغدغه‌هاي انساني بود و برخلاف بسياري از ترانه‌سرا‌ها، از دغدغه‌هاي شخصي و روزمره سخن نگفت.

وي در ادامه افزود: ترقي به مفاهيم عام نگاه داشت؛ با اين حال، اين نگاه به مفاهيم عام موجب ابهام در شعرش نمي‌شد و اين يكي از توفيقات بزرگي است كه او در ترانه‌اش بدان دست پيدا كرده بود. آن هم در ترانه‌سرايي كه جنسي چندان ماندگار نيست؛ ترقي دغدغه‌هاي ماندگار را دنبال مي‌كرد.

اميني همچنين يادآور شد:‌ ترقي در كارش شيوايي و سادگي زبان ترانه را با استحكام و انسجام زبان شعر در هم آميخته بود و به هواي ساده كردن ترانه از استحكام آن نكاسته بود؛ از اين‌رو ما در ترانه‌هايش شيوايي و رسايي و انسجام را با هم مي‌بينيم.

او در پايان گفت: ترقي نسبت به منابع ادبيات كهن اشراف داشت و اين از نوع تركيب‌ها و بدايع و تلميحاتي كه در شعرش به كار مي‌گرفت، كاملا روشن است. در عين حالي كه به اصالت شعر فارسي آگاه بود و در آن اصالت ريشه داشت، سعي مي‌كرد از زبان امروز براي بيان ترانه‌اش استفاده كند.

سهيل محمودي

به اعتقاد سهيل محمودي، بيژن ترقي اوج ترانه‌ي ملي روزگار ماست و توانسته فصاحت شعر فارسي را با ترانه پيوند بزند.

اين شاعر و ترانه‌سرا عنوان كرد: پيش‌تر در ادبيات ما، ترانه يا نغمه و يا زخمه و ملودي به يك معنا بوده؛ اما آن‌چه به‌عنوان ترانه‌سرايي در اين روزگار ياد مي‌كنيم، ميراث دوران مشروطه و پس از مشروطه است.

او افزود: از زماني كه اين ‌گونه‌ي ادبي استقلالي داشته، شخصيت‌هايي را پديد آورده و معرفي كرده است و به نظر بنده، در كساني كه اين سه كار ترانه‌سرايي، ملودي‌سازي و خوانندگي را انجام مي‌داده‌اند، عارف قزويني فردي سرآمد است كه البته آن وجه موسيقايي كارش بالاتر است و همين‌طور پس از آن، امير‌جاهد (پدر خانم استاد معين) حضور دارد كه او هم نيز وجه موسيقايي كارش اهميت دارد.

محمودي يادآور شد: اما با حضور رهي معيري در عرصه‌ي شعر، تصنيف و ترانه تشخصي پيدا مي‌كند. گرچه گاه به‌شكل موردي، اين را در شعر ملك‌اشعراي بهار و وحيد دستگردي مي‌بينيم؛ اما آن‌جا كه ترانه‌سرايي به شكل جرياني درمي‌آيد، اين كار با رهي آغاز مي‌شود.

او همچنين گفت: در كنار رهي معيري و بعد از او، حتما و قطعا بيژن ترقي است كه ترانه را به يك درخشش مي‌رساند. بيژن ترقي در شعر فارسي كه مبناي تصنيف و ترانه است، دستي توانا دارد. او غزل‌سرايي است كه به تبع سبك هندي، شعر مي‌گويد.

محمودي سپس به آثاري كه از شاعران كهن توسط ترقي در ۵۰ سال پيش منتشر شده است، پرداخت و گفت: ترقي اولين چاپ از ديوان كليم را با مقدمه‌ي پرتو بيضايي ۵۰ سال پيش چاپ كرده است. همچنين ديوان حزين لاهيجي را به همراه سفرنامه‌ي حزين چاپ كرده است كه همه‌ي اين آثار توسط كتاب‌فروشي خيام منتشر شد كه بنيان‌گذار آن، پدر زنده‌ياد ترقي بود و بعدها توسط او و برادرش اداره شد. منظورم اين است كه ترقي با زوايا و گوشه‌هاي ارزنده‌ي شعر فارسي آشنا بوده و آن زيبايي‌ها و ظرافت‌هايي را كه در شعر فارسي بوده، به ترانه منتقل كرده و ترانه‌هاي ماندگاري مثل «آتشي ز كاروان به‌جامانده»، «برگ خزان» و ديگر ترانه‌هاي ماندگار را خلق كرده است كه در واقع اوج ترانه‌ي ملي ما در اين روزگار است. همچنين اين‌كه شعر با ترانه پيوند خورده، نمادش بيژن ترقي است.


عبدالجبار كاكايي : بيژن ترقي به‌وجودآورنده‌ي خاطرات شيرين و زيبايي در دنياي ما بود.

اين شاعر و ترانه‌سرا همچنين عنوان كرد: براي قدر‌داني از اين ابداع و خلق نمي‌دانم چه كار بايد كرد؛ اما مي‌شود گفت به عدد همه‌ي لحظاتي كه با دل‌نوشته‌هاي او زندگي كردم و لذت بردم، او را دوست دارم. اگر او نبود، من بي‌ ترنم ترانه‌ي «آتشي ز كاروان» و «اشك من هويدا شد»، حتما محروم‌تر بودم؛ پس ساعت‌هاي صادقانه‌اي كه با اين كلمات گذشت، بهره‌هاي من بود از وجود او.

كاكايي افزود: بيژن ترقي از تباري فرهنگي و فرهنگ‌دوست بود. همه‌ي ما كمابيش صدمه‌هاي بي‌فرهنگي را چشيده‌ايم و اين وجود‌هاي شريف عزيز‌تر از تصور ما هستند.

‌او همچنين خاطرنشان كرد: هم شاعري و هم ترانه‌سرايي دو فضيلت توأمان بيژن ترقي بود. تنها شاعران مي‌دانند كلمه چه قيمتي دارد و تنها ترانه‌سرايان مي‌دانند كدام كلمه را كجا بايد ادا كرد؛ پس داشتن اين دو فضيلت متوالي، بيژن ترقي را بيژن ترقي كرد.

خبرگزاری فارس درباره تشییع جنازه وی اینطور گزارش داد :

گزارش فارس؛
پيكر «بيژن ترقي» تشييع شد

خبرگزاري فارس: پيكر «بيژن ترقي» ترانه‌سرا، صبح امروز از مقابل تالار وحدت تشييع شد.

خبرگزاری فارس: پيكر «بيژن ترقي» تشييع شد

به گزارش خبرنگار فارس، در اين مراسم چهره‌هايي چون محمدحسين ايماني‌خوشخو، سهيل محمودي، عباس سجادي، امير اسماعيل آذر، همايون خرم، رحيم معيني كرمانشاهي،‌بهمن فرمان‌آرا، سالار عقيلي، قاسم رفعتي و همچنين خانواده و دوستداران ترقي حضور داشتند. بنا بر اين گزارش، رحيم معيني‌كرمانشاهي در اين مراسم گفت: فقط ۱۲ تا ۱۵ نفر در دهه ۳۰ و  ۴۰ آمدند كه نظير آن‌ها نمي‌آيد. وقتي آرشيو برنامه گل‌هاي راديو را مي‌شنويم، مي‌بينيم ترقي دو روز پيش نمرد، ياحقي دو سال پيش نمرد، تجويدي سه سال پيش نمرد؛ همه ما از سال 51 كه راديو با تلويزيون ادغام شد، مرديم. چون عرضه از گوش به چشم تغيير كرد. وي به توانايي‌هاي ترانه‌سرايي بيژن ترقي اشاره كرد و گفت: خيلي از ترانه‌سراها به راديو مراجعه كردند و كنار رفتند ولي ترقي كسي بود كه در راديو ماندگار شد. وي اظهار داشت: ترانه‌سرايي در ايران عمر صد ساله دارد و غير از ترانه‌سرايي در غرب است در غرب اول ترانه را مي‌گويند و بعد آهنگ روي آن مي‌نشيند، ولي در ايران معمولا اولا آهنگ را مي‌سازند و بسته به فراز و فرودهاي آن ترانه را مي‌سرايند. معيني كرمانشاهي با انتقاد از شوخي بي‌مزه ايرج ميرزا در نامه‌اي كه به يكي از اهالي شعر و موسيقي نوشته بود و در آن تصنيف سرايي را نازل‌تر از شاعري دانسته بود، گفت: چيزي كه از ايرج ميرزا باقي ماند همان تصنيف بود. وي عنوان كرد: از خدا مي‌خواهم كه به اين طبقه هنرمندان ايراني كه از بي‌آزارترين مردم هستند جاي خاص پر از گل در بهشت خود اختصاص دهد. معيني كرمانشاهي، بيژن ترقي را فردي خوش‌ اخلاق، بي‌آزار و فروتن دانست و گفت: هيچَ‌كس روي او را بدون خنده نديده است. عباس سجادي مديرعامل مؤسسه نغمه شهر نيز كه اجراي اين مراسم را برعهده داشت، به قرائت يادداشت ترقي پرداخت كه در آن اوضاع ترانه امروز را در قالب ابياتي بيان كرده بود و سجادي از اين ابيات به عنوان مانيفست ترانه امروز ياد كرد. همايون خرم نيز با دستي شكسته پشت تريبون حاضر شد و گفت: چقدر تأثير برانگيز است درگذشت كساني كه انسان سال‌هاي سال با آن‌ها الفت داشته؛ به خصوص كساني كه از خانواده هنر موسيقي هستند. وي ادامه داد: ترقي از ترانه‌سرايان بي‌نظير و با احساس بود كه موسيقي را نه با دل، بلكه با صدا زمزمه مي‌كرد. خرم از شوق همراهي ترقي با آهنگسازان سخن گفت و عنوان كرد: او عاشق بود و عاشق تا به معشوق نرسد دست بر نمي‌دارد، ترقي عاشق ترانه بود. وي از ماندگاري ترانه‌ها و آهنگ‌هايي كه روي ترانه‌هاي ترقي ساخته شد، سخن گفت و اظهار داشت: هر كدام از ترانه‌هاي او براي همه، حتي براي آهنگسازش هم خاطره است و آن چه از دل برآيد بر دل نشيند و دل هيچ‌گاه اشتباه نمي‌كند. اين آهنگساز بيان داشت: وقتي مي‌بينم كه جوانان كار غول‌هاي موسيقي را كه براي چهل، پنجاه سال پيش است، گوش مي‌دهند درباره ماندگاري اين آثار به يقيين مي‌رسم. همايون خرم خاطرنشان كرد: كاروان عشق بيژن ترقي از ما جدا شد و به ابديت پيوست. محمدحسين ايماني‌خوشخو نيز از ديگر سخنرانان اين مراسم بود كه پيشنهاد راه‌اندازي بخش ترانه جشنواره موسيقي فجر به نام بيژن ترقي را مطرح كرد. در ادامه مراسم شاهرخ نادري از بسياري از ترانه‌سرايان ايران نام برد تا هم ذكر خيري از آن‌ها باشد و هم خانواده آن‌ها بدانند كه مردم فراموششان نكرده‌اند. در ادامه قاسم رفعتي تصنيفي را براي حاضران خواند و سپس پيكر ترقي به سمت قطعه هنرمندان بهشت‌زهرا تشييع شد.

[ بازدید : 42 ]

[ چهارشنبه 2 بهمن 1398 ] 17:40 ] [ masoumi5631 ]

[ ]

ژاله کاظمی


زادروز۱۳ فروردین ۱۳۲۲
۱ آوریل ۱۹۴۴

ایران، تهران
درگذشت

۱۲ فروردین ۱۳۸۳

۱ آوریل ۲۰۰۴ میلادی (۶۰ سال)
ویرجینیا، حومه واشینگتن دی.سی
علت مرگسرطان لوزالمعده
ملیتایرانی
نام‌های دیگرژاله کاظمی گوهری
تحصیلاتلیسانس علوم سیاسی
فوق لیسانس تعلیم و تربیت کودک
از دانشگاهاز ایران
از آمریکا
پیشهنقاش
گوینده و دوبلور
همسرایرج گرگین تا ۱۳۴۵
بیژن الهی ۱۳۶۷ تا ۱۳۷۹
فرزندانافشین گرگین

ژاله کاظمی (زاده ۱۳ فروردین ۱۳۲۲ تهران - درگذشت ۱۲ فروردین ۱۳۸۳ حومه واشینگتن دی.سی)، نقاش، گوینده، مجری تلویزیونی و دوبلور ایرانی.

زندگی

ژاله کاظمی در دوازدهم فروردین ۱۳۲۲ در خانواده‌ای فرهنگی در تهران با نام اصلی زهرا متولد شد. پدر و مادرش (نساء و عباس) زمانی که ژاله نه ساله بود از هم جدا شدند و ژاله در ده سالگی باید در کنار برادر بزرگش (کشواد) که در آبادان کارمند شرکت نفت بود زندگی می کرد. سالهایی از کودکی و نوجوانی را در آبادان گذراند. از همان دوران نوجوانی در برنامه‌های تئاتر و شعر و ادب رادیو محلیآبادان شرکت می‌کرد.

ژاله کاظمی در سال ۱۳۳۷ به همراه خانواده به تهران نقل مکان کرد. او که برادر دیگرش هوشنگ کاظمی بعنوان دوبلور فعال در رادیو مشغول بکار بود، به فعالیت در عرصه گویندگی گرایش پیدا کرد و گویندگی و دوبلاژ را به شکل حرفه‌ای آغاز کرد. در هجده سالگی سفری به رم کرد، جایی که دوبله فیلم به زبان فارسی توسط عده‌ای از ایرانیان مقیم ایتالیا از اوایل دهه ۱۳۳۰ آغاز شده بود. ژاله کاظمی طی شش ماه‌اقامت در آنجا، در کنار پیشگامان دوبله مانند منوچهر زمانی، نصرت کریمی و حسین سرشار در زمینه دوبله فعالیت کرد و تجربه‌اندوخت. در دهه ۱۳۴۰، که دوران طلایی دوبله در ایران خوانده می‌شود، بر قله این حرفه ایستاد و معتبرترین زن گوینده فیلم و یکی از چند دوبلور درجه‌اول بود که علاوه بر گویندگی، در زمینه مدیریت دوبلاژ هم فعالیت می‌کرد.

ژاله کاظمی همزمان با کار به تحصیل هم ادامه داد. از دانشگاه ملی در رشته علوم سیاسی لیسانس گرفت، و از دانشگاه کالیفرنیای جنوبی (با بورس تلویزیون) فوق لیسانس تعلیم و تربیت گرفت. او همچنین در کنار گویندگی و دوبلاژ، کار اجرای تلویزیونی را نیز تجربه کرد. معروف ترین برنامه تلویزیونی وی شما و تلویزیون نام داشت که در سال‌های بعد از انقلاب با نام شما و سیما ادامه یافت. ژاله کاظمی بعدها در برنامه‌های ادبیات امروز و ادبیات جهان و ادبیات کلاسیک و مجله‌های تصویر زمان و مجله هنر این کار را دنبال کرد. در سال‌های آخر فعالیت خود در تلویزیون، تهیه‌کننده و مدیر اجرایی چندین برنامه تلویزیونی بود.

فعالیت‌های پس از انقلاب

پس از انقلاب اسلامی، ژاله کاظمی به عنوان یکی از چهره‌های شاخص و محبوب تلویزیون پیش از انقلاب، در سیمای جمهوری اسلامی ایران جایی نداشت. بعدها با عوض شدن فضا در دوره‌هایی، جسته و گریخته در خارج از تلویزیون به گویندگی پرداخت . برخی از این آثار برای پخش در تلویزیون بود. گفتار متن برخی از برنامه‌ها در باره سینما را می‌خواند، گوینده چند فیلم مستند بود، و در چند فیلم به جای بازیگران ایرانی حرف زد و در دوبله چند فیلم و سریال خارجی هم شرکت کرد. در پی موفقیت نمایش نسخه زیرنویس‌دار فیلم دیگران (آلخاندرو آمنابار) در سینماهای تهران، در دوبله فارسی این فیلم به جای نیکول کیدمن حرف زد. آخرین بار با صدای آرامبخش خود در فیلم «ساعت‌ها» به جای نیکول کیدمن صحبت کرد.

نقاشی

ژاله کاظمی در سال‌های پس از انقلاب، بار دیگر نقاشی را از سر گرفت. او که در آن سالها بیشتر در آمریکا ساکن بود، در سال ۱۳۶۲ نخستین نمایشگاه آثارش را برگزار کرد و از آن پس آثارش در چندین نمایشگاه گروهی و انفرادی در ایران و آمریکا به نمایش در آمد. اولین نمایشگاه نقاشی او در واشنگتن با استقبال منتقدان و بازدیدکنندگان روبرو شد و روزنامه واشنگتن پست در مقاله‌ای با عنوان «تعویض اسب‌ها» (Changing Horses) نوشت: آدمی که گوینده فیلم و مجری تلویزیون بوده حالا رنگ و بو و عطر صدایش را به بوم نقاشی منتقل کرده‌است.»

درگذشت

ژاله کاظمی هنرمند برجسته و صاحب نام دوبلاژ در ۱۲ فروردین ۱۳۸۳ پس از سالها جدال با بیماری سرطان در ۶۱ سالگی در واشینگتن دی.سی درگذشت.

فعالیت‌ها

تعدادی از فیلم هائی که در آنها صحبت کرده‌است :

ردیفنام بازیگرنام فیلم
۱اینگرید برگمنزنگ‌ها برای که بصدا در می‌آیند
۲چراغ گاز
۳طلسم شده
۴ژاندارک
۵استرومبولی
۶لنا و مردانش
۷آناستازیا
۸جولی اندروزاشکها و لبخندها
۹جنیفر جونز 
۱۰بیگانگان
۱۱وداع با اسلحه
۱۲روبی جنتری
۱۳عشق چیز باشکوهی است
۱۴الیزابت تایلورمکانی در آفتاب
۱۵ایوانهو
۱۶گربه روی شیروانی داغ
۱۷مرغ دریائی
۱۸دکتر فاستوس
۱۹پرنده آبی
۲۰باترفیلد ۸
۲۱چه کسی از ویرجینیاوولف می‌ترسد
۲۲فی داناویبزرگمرد کوچک
۲۳محله چینی‌ها
۲۴خشن‌های اوکلاهما
۲۵شبکه
۲۶سفر نفرین شدگان
۲۷ماجرای تامس کراون
۲۸سوفیا لورنآتیلا
۲۹افسانه گمشدگان
۳۰دو زن
۳۱ال سید
۳۲عملیات کراسبو
۳۳گل آفتاب گردان
۳۴گذرگاه کاساندرا
۳۵در ناپل شروع شد
۳۶ویویان لیاتوبوسی بنام هوس
۳۷الی مک گراگریز (این فرار مرگبار)
۳۸شرلی مک لینایرما خوشگله
۳۹نیکول کیدمندیگران
۴۰ساعت‌ها
۴۱جووان وودواردتابستان گرم و طولانی
۴۲سه چهره ایو
۴۳نگاهی از تراس
۴۴میا فاروگتسبی بزرگ
۴۵جولی کریستیدکتر ژیواگو

 


داستان دوبلور شدن ژاله کاظمی به روایت خودش 

درست یادم نیست که اواخر پاییز یا اوایل زمستان 1337 بود. دختر 15 ساله ای با موهای بلند بافته شده با روبان و کفش کتانی سفید هیجان زده اما با ظاهری آرام همراه برادرش شد تا در خیابان هدایت به استودیو شهاب بروند. این استودیو در آن زمان بسیار فعال و پرکار بود و فیلم های همه کشورها را به فارسی بر می گرداند. این دختر کلاس نهمش را تمام کرده بود و تازه در مدرسه شبانه کلاس دهم را شروع کرده بود. چون مجبور بود حتما در آمدی داشته باشد باید کار می کرد. او از خانواده مرفهی نبود پدر و مادرش از هم جدا شده بودند و زندگی اش باید به نحوی اداره می شد. هوشنگ کاظمی برادر این دختر در کار دوبلاژ بود.البته آن زمان گوینده بود اما بعدها مدیر دوبلاژ شد. او گوینده ثابت پری میسون و سریال های معروف تلویزیونی بود. به هر حال برادرش او را به استودیو شهاب برد. آن روز آقای عطااله کاملی در این استودیو مدیر دوبلاژ بود. دختر وارد اتاق تنگ و تاریکی شد و به سختی عده ای را دید که آنجا نشسته اند و بعدا فهمید که آدم های مهمی مثل مهین کسمایی سعید شرافت (که حالا زیر خاک خفته) و مهین معاون زاده (که حالا دیگر در ایران نیست) آن جا مشغول دوبله فیلمی هستند که احتمالا پل خونین یا آخرین پل نام داشت و مهین کسمایی هم به جای ماریا شل صحبت می کرد.

دخترک مات و حیران مانده بود و برادرش با آب و تاب شروع کرد درباره خواهرش صحبت کردن و البته هبچ دروغ هم نمی گفت: خواهر من تجربه های زیادی در تئاتر مدرسه دارد و در جشن های مدرسه آواز می خواند. دختر با خجالت اما هیجان زیادی به حرف های برادرش گوش می داد و لحظه هایی در برابرش رژه می رفتند که او با ساز هم شاگردی هایش در مدرسه آواز می خواند و نمایش های زیادی هم اجرا کرده بودند. البته این مال دوره ای بود که دخترک به خاطر شغل یکی دیگر از برادرهایش که کارمند شرکت نفت بود در آبادان زندگی می کرد.

پس از صحبت های برادر همه با خوشرویی و مهربانی از دخترک استقبال کردند و به قول معروف او به دوبله خوش آمده بود! آقای کاملی جمله ای به او دادند تا در صحنه بعدی فیلم به جای یک زندان بان بگوید (از اینجا برید بیرون). او هم با تکیه بر تجربه های تئاتر و آوازهای مدرسه با اعتماد به نفس بسیار جمله را گرفت و نشست میان گویندگانی که هر کدام بتی بودند. فیلم را پخش کردند و تا او آمد جمله اش را بگوید رد شده بود. دوباره فیلم را برگرداندند اول صحنه.

آن زمان فیلم های 35 میلی متری را قسمت قسمت می کردند و می گذاشتند توی آپارات. مثل حالا ویدیو نبود که حتی یک کلمه و یک جمله را بشود توی صحنه تصحیح کرد. باید یک سکانس ده دقیقه ای یا یک ربعی را پشت سر هم یک ضرب دوبله می کردند. در آن صحنه همه گویندگان یکی دو صفحه دیالوگ طولانی و سخت داشتند و دخترک فقط یک جمله (از اینجا برید بیرون) را باید می گفت. این قسمت از فیلم بارها و بارها پخش شد و او هرگز نتوانست آن جمله را بگوید. نه توانست درست بگوید نه توانست مطابق حرکت لب های بازیگر بگوید. نه با صدای درست گفت نه با اجرای درست. گوینده های قدیمی هم که دیدند تمرین دارد طولانی می شود به بهانه استراحت اتاق را ترک کردند چون حوصله اشان سر رفته بود و به قول معروف جوش آورده بودند.

دخترک تنها ماند باز فیلم نمایش داده شد و باز او نتوانست بگوید. بالاخره عاصی شد و زد زیر گریه. اعتماد به نفسش نابود شده بود. اولین برخوردش با کار اجتماعی یک شکست بود و احتمالا در آن لحظه داشت از شدت حقارت و سرشکستگی سرنگون می شد. از آن اتاق تنگ و تاریک آمد به اتاق انتظار و با همان مو های بافته و کتانی های سفیدش فریاد زد (من هرگز نمی تونم گوینده فیلم بشم)
با برادرش به خانه رفت و در حالی که زار می زد برادرش هم مدام سرزنشش می کرد که تو آبروی مرا بردی. پس از آن دخترک یک ماه بی قرار و بی تاب شد و شب ها بی اطلاع اهل خانه بیدار می ماند و فکر می کرد و گریه می کرد. ضربه آن قدر برایش مهلک بود که غذای درست و حسابی هم نمی توانست بخورد و مدام نا آرام و بی قرار بود. این دوره انگار باعث استحاله و پختگی او شد چون یک ماه بعد به برادرش التماس کرد که او را دوباره به استودیو دوبله ببرد و گرچه برادرش قبول نمی کرد اما به هر حال دخترک موفق شد او را راضی کند. دختر روزها را خالی گذاشته بود تا کار کند و شب ها می رفت مدرسه خزائلی و درس می خواند. هوشنگ این بار او را به استودیوی دی سی آی DCI برد که در کوچه ملی خیابان لاله زار بود. در این کوچه تعدادی سینما با چند کافه وجود داشت و او مجبور بود زیک زاک راه برود که از روی ادرار مشتریان شب قبل کافه رد نشود تا کفش های سفیدش کثیف نشود. استودیو هم اتاق کوچکی بود که تعداد زیادی آدم اعم از گوینده واقوامشان که برای تماشای کار آمده بودند آن جا نشسته بودند. داشتند فیلم مهمانی قیصر را دوبله می کردند و مدیر دوبلاژش آقایی بود به اسم تقوی که شغل اصلیش تجارت برنج بود و کارش در دوبله دیری نپایید. یکی از گویندگان که قرار بود به جای پرنسس هفتاد ساله ای حرف بزند مریض شده بود و نیامده بود. فیلم هم باید زودتر دوبله و اکران می شد. مانده بودند که چه کنند دخترک شروع کرد با برادرش پچ پچ کردن که (تو رو خدا بگو این رل را من بگویم) این نقش دو سه صفحه دیالوگ داشت ودیگر مسئله یک خط و (از این جا برید بیرون) نبود. برادر به هیچ وجه راضی نمی شد. دخترک گفت لااقل حالا که گوینده شان نیامده و کسی را هم پیدا نکرده اند بگذارند من آن را تمرین کنم. بالاخره این اجازه به او داده شد و دو صفحه دیالوگ مفصل جلویش گذاشتند. دخترک صدا سازی کرد و جای پیرزنی هفتاد ساله حرف زد طوری که همه و حتی خودش متعجب شده بودند. شش ماه بعد دخترک نقش اول گوی دوبله شده بود. و بعد ها به جای بازیگران بزرگی مثل الیزابت تیلر در چه کسی از ویرحینیا وولف می ترسد و گربه روی شیروانی داغ مونیکا ویتی در کسوف و شب میا فارو در گتسبی بزرگ ویون لی در اتوبوسی به نام هوس جولی کریستی در دکتر ژیواگو جولی اندروز در اشک ها و لبخند ها و سوفیا لورن در همه فیلم هایش صحبت کرد.

من هنوز هم گرفتار آن دختر بچه ام. هنوز هم وقتی پشت میز می نشینم مخصوصا اگر نقش ها خیلی مهم و سخت باشند مثل آن دختر بجه فکر می کنم که کار بلد نیستم.

 http://ali1345.blogfa.com/post-348.aspx

---------------------------------------------------

من خودم، خود را تبعید می کنم:خداحافظی ابدی ژاله کاظمی

فقط سالها بعد بود که فهمیدم اولین باری که دیدم اش داشت یکی از بهترین دوره های زندگی اش را طی می کرد. طی این سالها هر بار که دیدم اش یا صحبتی با هم داشتیم حضورش همواره رایحه آن دیدار نخستین را برایم زنده کرد و حالا که خاموشی اختیارکرده نیز، ناخودآگاه طنین صدای آن دیدار نخست در ذهنم طنین اندازمی شود؛ دیداری که اگر آن سالها می دانستم به امروز، و این لحظه ختم می شود، با قاطعیت بگویم: از انجامش طفره می رفتم. بله طفره می رفتم زیرا ژاله به قول اسکات فیتزجرالد در "گتسبی بزرگ" «آخر سر درست از آب درآمد»بله! « درست از آب درآمد». او برخلاف همه آدمهایی که طی سالها بعد دیدم، همان چیزی بود که می گفت و ادعا می کرد و می خواست بشود. در او نشانی از بزدلی و ترس و محافظه کاری همه مردان و زنانی که بعد از او دور و بر خودم دیدم نبود. همانها که همه زندگی شان سرشار از گزافه گویی های آرمانگرایانه و عاشقانه است، اما وقتی نوبت «واقعیت» فرا می رسد جرأت انجام هیچ کاری را ندارند. بله! حالا پس از نزدیک به هفت سال باید اقرار کنم اگر چیزی از سرانجام آن دیدار نخست می دانستم از انجام اش طفره می رفتم. چرا که من هم گزافه گو و بزدل و ترسویی هستم مثل همه آنهای دیگری که ژاله در گفتگوی آخرمان بهم گفت از دست آنها تبعبد خودخواسته ای را اختیار کرده. و این واقعیت آنقدر برایم تکان دهنده است که اگر می توانستم همان هفت سال قبل، از مواجهه با آن شکوه بخصوص و استتثنایی، آن حساسیت تیزشده نسبت به نویدهای زندگی، و آن آمادگی رمانتیکی که نظیرش را تا به حال در هیچکس ندیده ام و به احتمال زیاد در آینده هم نخواهم دید، پرهیزمی کردم.

*********

جواهری پرستیدنی که آن سالها تازه مدیر بخش انگلیسی شبک سحرشده بود -که هر چه دارم از اوست و امیدوارم تا ابد پاینده بماند- موجبات آشنایی من و ژاله را فراهم کرد: نادر شهپر راد. آن سالها من مجموعه ای درباره سینمای ایران برای آن شبکه می ساختم و راد پیشنهاد کرد از ژاله کاظمی دعوت کنم تا عهده دار مدیریت دوبلاژ فیلمهایی بشود که ما در آن مجموعه تلویزیونی از آنها صحبت می کردیم... و اینطور بود که ژاله کاظمی را دیدم؛ در آخرین دوره خوب زندگی اش. به نظرم این خودستایی مشمئزکننده ایست، اما فکرمی کنم من آخرین نفری بودم که ژاله او را شایسته راه دادن به درون زندگی اش –در محدوده ای که همواره خودش تعیین می کرد- دانست بله! من در زندگی پرفرازوفرود و عمیقاً اخلاقگرایانه ژاله نفر آخر بودم. نه اینکه ژاله زندگی شلوغی داشته باشد، که اتفاقاً در طول عمرش و در پرهیاهوترین دوره ها هم همیشه تنهابود؛ بلکه به این معنی که -درست یاغلط- من آخرین آدمی بودم که ژاله فکر کرد می تواند به او اعتماد کند. به نظرم البته این نکته تأسف باری است و نمی دانم گناه اش متوجه کیست اما ژاله پس از آن سالها هرگز به کسی اعتماد نکرد. علیرغم اینکه حتی خود من چندین بار، و البته به تلویح سعی کردم موجبات اطمینان بیشتری را میان او و دنیای اطرافش پدید بیاورم اما وقتی به پشت سرم نگاه می کردم متوجه می شدم من همچنان آخرین نفر این صف هستم. بله! هنوز هم در انتهای این صف هستم و ظاهراً تا ابد همین جا خواهم ماند. این برای من نکته ای نه آزاردهنده بلکه حتی آمیخته با تفاخراست. حالا پس ازمرگ اش هم، همچنان فکرمی کنم - آنطورکه اسکات فیتزجرالد درباره کشورش می نویسد- ژاله کاظمی تاریخ همه آرزوهاست، یک رویای انسانی؛ و اگرمن در انتهای این صف هم به ژاله کاظمی رسیده باشم، همان نیز برای خود جایی در صف پیشگامان است.

****

«یادت باشد هر وقت خواستی درباره ژاله کاظمی چیزی بنویسی درباره سه هنری که او ادعا می کرد در وجودش هستند (دوبله، نقاشی، مجری گری) چیزی ننویسی. هنر بزرگ او را نمایان کن. هنری که در کمال شگفتی اتفاقاً همیشه از هر اشاره ای به آن طفره می رفت. بی پرده بگویم. ژاله کاظمی یک دوبلور درجه اول، یک مجری بی نظیر، و یک نقاش خوب بود. درست یا غلط همیشه به این سه هنر مباهات می کرد. در حالی که هنر اصلی او، والاترین و بزرگترین موهبتی که خدا به او داد چیز دیگری بود: زندگی اش.»

یک توصیه خصوصی به نگارنده درباره ژاله کاظمی.

در سال 1340 در18 سالگی ازدواج کرد. ازدواجی که بیش از شش ماه دوام نیاورد.همسر اولش که تحصیلکرده حقوق در فرانسه بود و از بستگان روح الله خالقی آهنگساز بزرگ، یکی از نامداران سینمای فارسی پیش از انقلاب بود. به دلائلی که به نظرم هرگز قابل قبول نیامد ژاله ابداً مایل نبود به نام همسر اول اش اشاره ای بشود. کمی مانده به مرگ اش باز بهم تأکید کرد «اگه خواستی از کسی اسم ببری به [...] اشاره ای نکن. بهش مفتخرنیستم.» ژاله کاظمی در آن سالها با یکی از سلاطین سینمای ایران ازدواج کرد و به نظرم –هر چند در مقام داوری در این مورد نباید شایسته باشم - تنها عشقی که در زندگی 61 ساله اش نثار او شد از جانب همین فیلمسازبود. «من در فیلمهای او جای فروزان و پوران شاپوری و... حرف می زدم. مادرم با این ازدواج مخالف بود اما [...] دست بردار نبود. هر استودیویی که می رفتم می آمد دنبالم و فقط نگاه ام می کرد.» بالاخره ژاله به این ازدواج تن داد. وارد یک زندگی رویایی شد. مثل همان سینما. یک زندگی با آشپز و ندیمه و نوکر. اما این ازدواج به دلائلی که نیاز به طرح آن نیست بیش از شش ماه دوام نیاورد. ژاله نه تنها مهریه، که جهیزیه اش را هم بخشید. چمدان اش را روح الله و دخترش گلنوش خالقی -که تا آخرین روزهای زندگی ژاله دوست او بود- بستند و ژاله برای ابد آن خانه را ترک کرد. «[...] سه ماه دنبالم بود. با چشمهای اشکبار.» حدود یک سال و نیم بعد ژاله کاظمی با ایرج گرگین قرار ازدواج گذاشت. سالهایی که تا مدیریت گرگین بر شبکه دوم تلویزیون فاصله بسیار داشت. او در «تهران نو» زندگی می کرد و عهده دارمخارج خانواده پدری اش نیزبود. «وقتی [...] شنید که قرار است من با گرگین ازدواج کنم. بهم تلفن زد و گریه کرد و گفت برگرد! خانه منتظر توست» اما ژاله هرگز به آن خانه برنگشت.

سال 1342 ژاله با ایرج گرگین ازدواج کرد اما این ازدواج هم چندان دوامی نیاورد. سال 1345 در حالی که پسری به نام «افشین» ثمره این ازدواج بود، ژاله کاظمی از ایرج گرگین جدا شد. از همین سالهاست که دوران طلایی زندگی ژاله آغاز می شود. ازسویی اعتلاء در کار دوبله با نقش های طلایی، و همزمانی با دوران اعتلا گرفتن دوبله فارسی: الیزابت تیلورها: انعکاس در چشمان طلایی، چه کسی از ویرجینیاوولف می ترسد؟، هتل بین المللی. سوفیا لورن ها: عربسک، دو زن، دیروز، امروز، فردا. جولی کریستی ها:دکتر ژیواگو، دارلینگ، پتولیا، دور از اجتماع خشمگین. جووان وودواردها: تابستان گرمِ طولانی، نگاهی ازتراس، رقاصه استریپ تیز، راشل راشل و... از سوی دیگر از همین سالها حضور بسیارموفق ژاله در برنامه تلویزیونی «شما و تلویزیون» آغاز می شود. برنامه ای که بیش از ده سال ادامه دارد و در کنار آن ژاله اجراهای موفق دیگری را در برنامه های دیگری با موضوع ادبیات و هنرانجام می دهد. اما در تمام این سالها ژاله کاظمی همان زن «تنها»یی است که بود. البته او هرگز سعی نکرد از این احساس نوعی ژست روشنفکری بسازد، مثل برخی فیلمسازان زن این سالها تظاهر به افسردگی کند، یا به نوعی با رفتارش وانمود کند که جامعه اطراف اش او را درک نمی کند. نه! او بسیار قوی تر و مغرورتر از این بود که اجازه بدهد جامعه اطراف اش تصوری خلاف عرف رایج درباره اش داشته باشند. نه تنها در آن سالها بلکه حتی در چهار -پنج سال اخیر هم که او سخت ترین دوره زندگی اش را می گذراند، و به شدت آسیب پذیر شده بود هرگز و هرگز اجازه نداد کسی تصورآسیب پذیری او را حتی به مخیله راه دهد. برعکس همواره باشکوه و قدرتی که تنها می شد در وجود او پیدایش کرد، در برابر هر واکنشی که ممکن بود به، نه حتی ترحم که همدردی تلقی شود می ایستاد. فکرمی کنم ریشه این رفتار ژاله را باید در سالهای کودکی اش جستجوکرد. سالهایی که او از مادر- و نیز پدرش- دور افتاد و در کرانه ای دوردست در جنوب ایران یاد گرفت به هیچکس متکی نباشد و روی پای خودش بایستد. همین دوران مهم بود که کانون عاطفی او را در زندگی، مادرش قرار داد. مادری که تا پایان عمرش، همواره حضور بسیارموءثری در زندگی ژاله داشت: ژاله به خاطر مخالفت جدی او، در آخرین مرحله نقش فخرالنساء جوان در شازده احتجاب بهمن فرمان آرا را رد کرد. و نیز به خاطر او پس از یک دهه اقامت در امریکا به ایران بازگشت. او هرگز فریب زرق و برق و تجمل اطراف اش را نخورد و به هیچ چیزغیرمعنوی دل خوش نکرد. امیرعباس هویدا نخست وزیر وقت، تنها با او مصاحبه می کرد و همینطور فرح پهلوی. جزو آن تعداد آدمهای بخصوصی بود که روز تولدش از دفتر نخست وزیر کوهی ارکیده برایش ارسال می کردند و کارت تبریکی که شخص هویدا امضایش کرده بود «تاریخ تولدم را از مدیرعامل وقت تلویزیون پرسیده بود». و نیز یکی از پانصد نفری بود که شب عید از دفتر نخست وزیری خاویار و شکلات فرانسوی برایش می آمد و باز با امضای شخص نخست وزیر.

با این همه هیچ یک از اینها نتوانست تلخی و تنهایی را از وجود این زن بگیرد. چیزی که تا آخرین لحظه زندگی هم با او بود. نه! ژاله هیچ وقت رایحه «خوشبختی» را استشمام نکرد. پیش ازانقلاب برای ادامه تحصیلات به امریکا رفت و حدود یک دهه آنجا ماند. فوق لیسانس تعلیم و تربیت را گرفت و هرگز پیشنهاد همکاری با هیچ رادیوی خارج از ایران را نپذیرفت. مدتی در یک موزه به عنوان راهنما کارمی کرد. (وقتی به سارا برخورد با اشتیاق گفت در امریکا وقتی در موزه کار می کرده بجای «زهرا»، «سارا» خطاب اش می کرده اند. چون در عین حال که به نام واقعی اش نزدیک بوده، حسی ازیک نام آشنا را هم به آنها منتقل می کرده). درتمام سالهای اقامت در خارج پرپر می زد که به ایران برگردد. اما مادرش در ایران مانع می شد. «می گفت: اگه برگردی اینجا تکه تکه ات می کنند [؟!] اما یک روزتاب نیاوردم و به خودم گفتم هر چه بادا باد! و برگشتم ایران. هیچ کس نه جلویم را گرفت، نه چیزی ازم پرسید» در سال 1365 به ایران بازگشت. دوبله را با صحبت بجای شهلا میربختیار در سریال تلویزیونی پائیز صحرا از سرگرفت. همان وقتها آشنای دیرینه اش مسعود کیمیایی او را دید و صحبت و حرف انداخت از زندگی، و پیشنهاد که ژاله با یکی از دوستان قدیم او که می شناسدش و چنین و چنان است ازدواج کند. و به این ترتیب بود که در سال 1367 ژاله کاظمی برای سومین و آخرین مرتبه ازدواج کرد. مسعود کیمیایی به عنوان «شاهد» در مراسم عقد حضور داشت. در آن زمان ژاله کاظمی نمی توانست حدس بزند که -شاید برای اولین مرتبه در زندگی اش- وارد چه بازی تلخی شده. بله! ازدواج آخر ژاله تا سال 1379 ادامه داشت اما بازی تلخی که ژاله واردش شده عملاً سال 1375 تمام شده بود.

*****

از مدتها پیش منتظر مرگ اش بودم. از یک سال پیش به طرز فزاینده ای این فکر در ذهنم ریشه دوانده بود که ژاله به زودی خواهد مرد. حتی جمله های ابتدای مطلبی را که با خودم قرار گذاشته بودم درباره اش بنویسم همواره در ذهنم مرورمی کردم. و چند ماه قبل نتوانستم جلوی خودم را بگیرم بهش گفتم که فکرمی کنم او به زودی خواهد مرد. بهم گفت «اگر امشب بمیرم از خدا ممنونم. چون هیچ چیز را برایم کم نگذاشت. بالاترین نقطه و پائین ترین نقطه» می گفت که آماده مرگ است اما من فکرمی کردم به طرزمعصومانه ای دروغ می گوید. و دروغ می گفت. با چنان شور و سرخوشی از واشنگتن بهم زنگ زد و خودش را آماده کرده بود برای زندگی جدید، که حماقت بود بشود درباره او به مرگ فکر کرد... برخلاف پرت و پلایی که روزنامه ها نوشتند که ژاله برای معالجه و مداوا به امریکا رفته باید با اطمینان بگویم که ژاله هیچ چیز از بیماری اش نمی دانست. او آدمی به شدت مقرراتی بود و در حیطه کاری، بسیار سختگیر. اما تودار نبود. دست کم با چند نفری که امین اش بودند اینطور بود. نه تنها آدم مورد اعتماد و اطمینان او در دوبله یعنی ابوالحسن تهـامـی نـژاد چـیــزی از بیمـاری ژالـه نمی دانسـت. بلـکه فـریـده مـحـمـدی (بانـو اعـلـم)، مـحـرم راز ژاله هم هیـچ اطلاعـی از ایـن موضـوع نداشــت. «شـهـلا» دوسـت قدیـمـی ژالـه که میزبان او در واشینگتن بود هم از بیماری ژاله بی اطلاع بود و احتمالاً مهمتر از همه اینکه قدیمی ترین و صمیمی ترین دوست ژاله، پنه لوپه کرافورد که ساکن میشیگان امریکاست هم از بیماری ژاله بی اطلاع بود.[1] بله! من با مرگ اندیشی همیشگی ام منتظرمرگ اش بودم در حالی که نه من، نه ژاله و نه هیچ یک از دوستان ژاله، هیچ کدام هیچ چیز از بیماری ژاله نمی دانستیم. تقریباً روی این کره خاکی همه از بیماری وخیم ژاله کاظمی بی اطلاع بودند. و این فرصتی بود تا بیماری در تن اش ریشه بدواند و در غیر قابل پیش بینی ترین روزها او را به ملاقات مرگ ببرد. 

*****

مجلات و روزنامه های خارج از کشور، ازدواج سوم ژاله را در سطح نسبتاً وسیعی بازتاب دادند. عنوانهایی مثل «ژاله کاظمی با [...] محقق و نویسنده ازدواج کرد

[ بازدید : 62 ]

[ چهارشنبه 2 بهمن 1398 ] 17:37 ] [ masoumi5631 ]

[ ]

شنا در زمستان

فیلم شنا در زمستان

دانلود فیلم شنا در زمستان اثری از محمد کاسبی با لینک مستقیم کیفیت اچ دی

دانلود فیلم شنا در زمستان اثری از محمد کاسبی

دانلود فیلم شنا در زمستان :شنا در زمستان فیلمی به کارگردانی و نویسندگی محمد کاسبی ساختهٔ سال ۱۳۶۸ است. ، در خلاصه داستان آن آمده است که :  علی از معلمان آموزش و پرورش جهت درس دادن به یکی از مدارس محروم کشور منتقل می شود. او با دیدن وضع مالی مردم و جهل و فقر حاکم بر آن ها تلاش میکند به کمک مردم و شاگردانش بیاید و …. ،مجید مجیدی در این فیلم به ایفای نقش پرداخته است

خلاصه داستان فیلم شنا در زمستان

علی از معلمان آموزش و پرورش جهت درس دادن به یکی از مدارس محروم کشور منتقل می شود.

او با دیدن وضع مالی مردم و جهل و فقر حاکم بر آن ها تلاش میکند به کمک مردم و شاگردانش بیاید و 

 

محمد کاسبی کارگردان فیلم سینمایی شنا در زمستان 

محمد کاسبی (زاده ۱۳۳۰ در تهران) بازیگر ایرانی است. محمد کاسبی در اوایل سال ۱۳۵۸ با چندی از دوستان حوزه اندیشه

و هنر اسلامی را پایه‌گذاری کرد که بعدها نام این محل به «حوزه هنری» تغییر نمود،

او همچنین مرکز هنرهای نمایشی وزارت ارشاد را نیز بنیانگذاری کرد.

از اواسط سال ۱۳۶۰ کار دوبله، مدیریت واحدِ نمایش رادیو و مسئولیت مرکز هنرهای نمایشی همه را رها کرد

و تمام وقت و تمرکز خود را معطوف به حوزه هنری و آغاز فیلم سازی برای حوزه کرد، اولین کار در حوزه هنری فیلم توبه نصوح بود.

محمد کاسبی چندین نمایشنامه هم نوشته‌است که از جمله نمایشنامه‌های چاپ شده نمایشنامه «زالو» و «بایگانی» را می‌توان نام برد،

نمایشنامه بایگانی علاوه بر اینکه به کارگردانی او به روی صحنه تئاتر شهر رفت

در پنجمین جشنواره انتخاب بهترین کتاب دفاع مقدس لوح تقدیر این جشنواره را نیز به دست آورد.

او علاوه بر تمامی مسئولیت‌ها چندین فیلمنامه نوشته و کارگردانی کرده‌است مثل فیلم نامه «شنا در زمستان» که از جشنواره معلم لوح تقدیر را دریافت کرده‌است

و هم چنین فیلم «شته‌ها» و «قاصد» و چندین فیلمنامه دیگر هم نوشته‌است

که به تصویب وزارت ارشاد رسیده و این فیلمنامه‌ها در اختیار بنیاد سینمایی فارابی و اداره کل سینمای تجربی وزارت ارشاد قرار گرفته‌است،

نام این فیلم نامه‌ها «راز سهراب» و فیلم نامه «خانه» می‌باشد.

او تعدادی دیگر فیلم نامه نوشته‌است که هرگز آنها را ارائه ننمود. محمد کاسبی در کنار بازیگری در حوزه هنری به فعالیت‌های دیگری نیز مشغول بود

بازیگران فیلم شنا در زمستان

مجید مجیدی یحیی دیوانی مسعود رحمانی داوود قنبری امیر کوت آبادی هاشم مستانی کامبیز رضایی قدیر غیاثوند محسن پناهی جعفر فری زاده

مجید مجیدی بازیگر

مجید مجیدی کارگردان، فیلمنامه‌نویس و بازیگر مطرح ایرانی است. او اولین کارگردان ایرانی است که نامزد دریافت جایزه اسکار شده‌است. فیلم بچه‌های آسمان جزو پنج نامزد نهایی دریافت بهترین فیلم خارجی زبان اسکار ۱۹۹۸ بود. مجیدی همچنین کارگردان فیلم سینمایی محمد رسول‌الله می باشد. وی با چهار سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی جشنواره فیلم فجر در این زمینه رکورددار است.

تصاویر فیلم شنا در زمستان

دانلود فیلم شنا در زمستان اثری از محمد کاسبی با لینک مستقیم کیفیت اچ دی

اطلاعات فیلم ایرانی شنا در زمستان

کیفیت تصویر : 576p

فرمت تصویر : MP4

کارگردان : محمد کاسبی

تهیه کننده:

نویسنده : محمد کاسبی

سال پخش: 1368

ژانر : اجتماعی

مدت زمان نمایش: 90 دقیقه

توضیحات بیشتر : ویکی پدیا

باکس دانلود

دانلود فیلم شنا در زمستان

[ بازدید : 37 ]

[ سه شنبه 1 بهمن 1398 ] 15:50 ] [ masoumi5631 ]

[ ]

List irani1

[ يکشنبه 24 آذر 1398 ] 2:29 ] [ masoumi5631 ]

[ ]

تابلو دکوراتیو نسلینو وبینو طراح سایت قم آسال تهویه (شرکت تهویه مطبوع در قم) بیگ بلاگ دانلود فیلم هندی کاهش حجم عکس ساخت وبلاگ ساخت ایمیل سازمانی قاب عکس لباس خواب پلکسی رنگی giraffeplanner برسادیس
دانلود فیلم امیر نظری آکادمی هلپ کده مجله اینترنتی رهاکو هنگ درام جارو استخری وی موبایل ال تی پارت summer mocktails خرید ملک در دبی Why is Persian food good کلروفیل چیست تابلو دکوراتیو
بستن تبلیغات [x]